پرنده کوچولوی مهاجر

پرنده مردنی است پرواز را به خاطر بسپار

پرنده کوچولوی مهاجر

پرنده مردنی است پرواز را به خاطر بسپار

دوچرخه سوارى

 

زندگى کردن مثل دوچرخه سوارى است. آدم نمى افتد، مگر این که دست از رکاب زدن بردارد.

اوایل، خداوند را فقط یک ناظر مى دیدم، چیزى شبیه قاضى دادگاه که همه عیب و ایرادهایم را ثبت می‌کند تا بعداً تک تک آنها را به‌رخم بکشد.
 
به این ترتیب، خداوند مى خواست به من بفهماند که من لایق بهشت رفتن هستم یا سزاوار جهنم. او همیشه حضور داشت، ولى نه مثل یک خدا که مثل مأموران دولتى.
 
ولى بعدها، این قدرت متعال را بهتر شناختم و آن هم موقعى بود که حس کردم زندگى کردن مثل دوچرخه سوارى است، آن هم دوچرخه سوارى در یک جاده ناهموار!

اما خوبیش به این بود که خدا با من همراه بود و پشت سر من رکاب مى‌زد.

آن روزها که من رکاب مى‌زدم و او کمکم مى‌کرد، تقریباً راه را مى‌دانستم، اما رکاب زدن دائمى، در جاده‌اى قابل پیش بینى کسلم مى‌کرد، چون همیشه کوتاه‌ترین فاصله‌ها را پیدا مى‌کردم.

 

یادم نمى‌آید کى بود که به من گفت جاهایمان را عوض کنیم، ولى هرچه بود از آن موقع به بعد، اوضاع مثل سابق نبود. خدا با من همراه بود و من پشت سراو رکاب مى‌زدم.


 حالا دیگر زندگى کردن در کنار یک قدرت مطلق، هیجان عجیبى داشت.

 

او مسیرهاى دلپذیر و میانبرهاى اصلى را در کوه ها و لبه پرتگاه ها مى شناخت و از این گذشته می‌توانست با حداکثر سرعت براند، 

او مرا در جاده‌هاى خطرناک و صعب‌العبور، اما بسیار زیبا و با شکوه به پیش مى‌برد، و من غرق سعادت مى‌شدم.
 

گاهى نگران مى‌شدم و مى‌پرسیدم، «دارى منو کجا مى‌برى» او مى‌خندید و جوابم را نمى‌داد و من حس مى‌کردم دارم کم کم به او اعتماد مى‌کنم.
 

بزودى زندگى کسالت بارم را فراموش کردم و وارد دنیایى پر از ماجراهاى رنگارنگ شدم. هنگامى که مى‌‌گفتم، «دارم مى‌ترسم» بر مى‌گشت و دستم را مى‌گرفت.

 

او مرا به آدم‌هایى معرفى کرد که هدایایى را به من مى‌دادند که به آنها نیاز داشتم.

هدایایى چون عشق، پذیرش، شفا و شادمانى. آنها به من توشه سفر مى‌دادند تا بتوانم به راهم ادامه بدهم. سفر ما؛ سفر من و خدا.

و ما باز رفتیم و رفتیم..

 

حالا هدیه ها خیلى زیاد شده بودند و خداوند گفت: «همه‌شان را ببخش. بار زیادى هستند. خیلى سنگین‌اند!»

و من همین کار را کردم و همه هدایا را به مردمى که سر راهمان قرار مى‌گرفتند، دادم و متوجه شدم که در بخشیدن است که دریافت مى‌کنم. حالا دیگر بارمان سبک شده بود.

او همه رمز و راز هاى دوچرخه سوارى را بلد بود.


او مى‌دانست چطور از پیچ‌هاى خطرناک بگذرد، از جاهاى مرتفع و پوشیده از صخره با دوچرخه بپرد و اگر لازم شد، پرواز کند..

 

من یاد گرفتم چشم‌هایم را ببندم و در عجیب‌ترین جاها، فقط شبیه به او رکاب بزنم..

 

این طورى وقتى چشم‌هایم باز بودند از مناظر اطراف لذت مى‌بردم و وقتى چشم‌هایم را مى‌بستم، نسیم خنکى صورتم را نوازش مى‌داد.

 

هر وقت در زندگى احساس مى‌کنم که دیگر نمى‌توانم ادامه بدهم، او لبخند مى‌زند و فقط مى‌گوید،

 

«رکاب بزن....»  

فرق کافر و مسلمان


صحبت یکی از دوستان که دوست داشتم همه بشنون :

ایران که بودم یه دوستی داشتم به اسم نوید که ۲ سال پیش جلو در خونشون کامیون لهش کرد و در ۲۵ سالگی جوانمرگ شد. پارسال که ایران بودم رفتم سراغ پدر و مادرش، هر دو تا شون ۳۰ سال پیرتر شده بودن، به قول خودشون کمرشون شکسته بود. کارشون شده بود گریه زاری، خوندن فاتحه، دادن نذر، حاضر دائمی تمامی جلسات قرآن بودن، آخر هفته پول بود که به قرآن خوانها میدادن که سر قبرش قرآن بخونن. میگفتن مردن پسرشون اینا رو به خدا نزدیک کرده برای اینکه خواست خدا بوده. اینو داشته باشین، یک سال پیش همین بلا تو هلند سر یه هم خیابانی کافر اومد. اونم بچه نازنینش با ماشین جلوی در خونه تصادف کرد اما باباش به جای فاتحه خوندن شروع به نامه نگاری با شهرداری و شورای شهر و کار رو کشید به روزنامه ها و آخرش ثابت کرد که این خیابون از نظر شهرسازی برای بچه ها امن نیست. نتیجه این شد که کلی سرعتگیر و تابلو هشدار دهنده نصب شد تا دیگه این اتفاق تکرار نشه. فرق قضیه رو دارین؟ اون مسلمون میگه خواست خداست و دنبال دلیل اصلی نمیره در حالی که این کافر دنبال دلیل زمینی میگرده وبا تلاشش کاری میکنه که این اتفاق دیگه تکرار نشه. کشورهای اسلامی برای این پیشرفت نمیکنن چون که ۹۵% فعالیت مغزشون صرف خرافات میشه

مدیریت مطلوب

 

                         

رییس یک کارخانه بزرگ معاون شیرازی خود را احضار و به او می گوید:

 "روز دوشنبه، حدود ساعت 7 غروب، ستاره دنباله دار هالی دیده خواهد شد. نظر به اینکه چنین پدیده ای هر 78 سال یکبار تکرار می شود، به همه کارگران ابلاغ کنید که قبل از ساعت 7، با بسر داشتن کلاه ایمنی، در حیاط کارخانه حضور یابند تا توضیحات لازم داده شود. در صورت بارندگی مشاهده هالی با چشم عریان (غیر مسلح) ممکن نیست وبهمین خاطرکارگران را به سالن نهارخوری هدایت کنید تا از طریق نمایش فیلم با این پدیده شگفت آشنا شوند".

معاون شیرازی خطاب به مدیر تولید آبادانی:

 "بنا بدستور جناب آقای رییس، ستاره دنباله دار هالو روز دوشنبه بالای کارخانه طلوع خواهد کرد. در صورت ریزش باران، کلیه کارگران را با کلاه ایمنی به سالن نهار خوری ببرید تا فیلم مستندی را درباره این نمایش عجیب که هر 78 سال یکبار در برابر چشمان عریان اتفاق می افتد، تماشا کنند".

مدیر تولید آبادانی خطاب به ناظرلر:

 "بنا بدرخواست آقای معاون، قرار است یک آدم 78 ساله هالو با کلاه ایمنی و بدن عریان در نهارخوری کارخانه فیلم مستندی درباره امنیت در روزهای بارانی نمایش دهد".

ناظر لر خطاب به سرکارگر ترک:

 "همه کارگران بایستی روز دوشنبه ساعت 7 لخت و عریان در حیاط کارخانه جمع شوند و به آهنگ بارون بارونه گوش کنن".

سرکارگر غضنفر خطاب به کارگران

:"آقای رییس روز دوشنبه 78 سالش میشود و قرار است در حیاط کارخانه و سالن نهار خوری بزن و بکوب راه بیفته و گروه هالو پشمالو برنامه اجرا کنه.هرکس مایل بود میتونه برهنه بیاد ولی کلاه ایمنی لازمه ".

دقتی موشکافانه!

 

 

 

 تا به حال دقیق و موشکافانه کارتونهای پت و مت را نگاه کرده اید؟ دقت کرده اید چه مشخصاتی دارند؟ 
 
۱- کاملا خودمحور هستند. شما تا به حال کس دیگری را جز این دو در کارتونهایشان دیده اید؟ 
 
۲- تأیید طلب هستند. همدیگر را تأیید می کنند و قند در دلشان آب می شود. 

 

 ۳- کارهایی می کنند و وسایلی می خرند که خودشان هم فلسفه شکل گیریش را نمی دانند.  
 

 ۴- هدف را تخریب می کنند تا به وسیله برسند. خاطرم هست در یک قسمت همه کتابهایشان را فروختند تا ابزار ساخت کتابخانه را بخرند.   

 

 ۵- در کارهایی دخالت می کنند که در آن تخصص ندارند و هیچ متخصصی را هم قبول ندارند. 

 

 ۶- نوآوری می کنند، ولی به روش خودشان.   

 ۷-  متخصص ایجاد ضرر و زیان   هستند. 

 

 ۸-    اعتماد بنفس کاذبشان غوغا می کند.   

 ۹- یک جا را خراب می کنند تا جای دیگر را بسازند، دست آخر هر   دوجا تخریب می شود.  

 

 ۱۰- شعارشان این است: That’s it یا همان همینه، به عبارتی همینه که هست!  

 ۱۱-  الگوهای در پیت دارند. به   عکس آن وزنه بردار بر دیوار اتاقشان نگاه کرده اید که وزنه را کج گرفته است؟  

 ۱۲- هیچوقت لباسشان را عوض نمی کنند و همه به همین لباس می شناسندشان. 
 
 
این مشخصات شما را یاد شخصیت خاصی نمی اندازد؟ 


باید اینبار رای بدیم

این سایت برای ارائه نظرات شما و دریافت اطلاعات در خصوص میزان محبوبیت کاندیداهای ریاست جمهوری است 

 

حتما ببینید و بعد از رای دادن برای دوستانتان هم ارسال کنید 

 http://entekhabat.homeip.net/index.php?id=2

رشد

وزی تصمیم گرفتم که دیگر همه چیز را رها کنم. شغلم را، دوستانم را، مذهبم را، زندگی ام را! به جنگلی رفتم تا برای آخرین بار با خدا صحبت کنم. به خدا گفتم: آیا میتوانی دلیلی برای ادامه زندگی برایم بیاوری؟ و جواب او مرا شگفت زده کرد. او گفت: آیا سرخس و بامبو را میبینی؟ پاسخ دادم 

 

                   

ادامه مطلب ...

انیشتین در جشن سال نو ایرانی

 

 

در زمان تدریس در دانشگاه پرینستون دکتر حسابی تصمیم می گیرند سفره ی هفت سینی برای انیشتین و جمعی از بزرگترین دانشمندان دنیا از جمله "بور"، "فرمی"، "شوریندگر" و "دیراگ" و دیگر استادان دانشگاه بچینند و ایشان را برای سال نو دعوت کنند. آقای دکتر خودشان کارتهای دعوت را طراحی می کنند و حاشیه ی آن را با گل های نیلوفر که زیر ستون های تخت جمشید هست تزئین می کنند و منشا و مفهوم این گلها را هم توضیح می دهند. چون می دانستند وقتی ریشه مشخص شود برای طرف مقابل دلدادگی ایجاد می کند. دکتر می گفت: " برای همه کارت دعوت فرستادم و چون می دانستم انیشتین بدون ویالونش جایی نمی رود تاکید کردم که سازش را هم با خود بیاورد. همه سر وقت آمدند اما انیشتین 20دقیقه دیرتر آمد و گفت

ادامه مطلب ...

وقتی بزرگ می شی

  

          

 

وقتی بزرگ می شی ، دیگه خجالت می کش ی به گربه ها سلام کنی و برای پرنده هایی که آوازهای نقره ای می خونند دست تکون بدی

 

وقتی بزرگ میشی ، خجالت می کشی دلت برای جوجه قمری هایی که مادرشون برنگشته شور بزنه. فکر می کنی آبروت می ره اگه یه روز مردم - همونهایی که خیلی بزرگ شده اند - دلشوره های قلبت رو ببینند و به تو بخندند

  

وقتی بزرگ می شی ، دیگه خجالت می کشی پروانه های مرده ات رو خاک کنی براشون مراسم روضه خونی بگیری و برای پرپر شدن گلت گریه کنی.   

وقتی بزرگ می شی، خجالت می کشی به دیگران بگی که صدای قلب انار کوچولو رو میشنوی و عروسی سیب قرمز و زرد رو دیده و تازه کلی براشون رقصیده ای.  

 

وقتی بزرگ می شی ، دیگه نمی ترسی که نکنه فردا صبح خورشید نیاد ، حتی دلت نمی خواد پشت کوهها سرک بکشی و خونه ی خورشید رو از نزدیک ببینی .دیگه دعا نمی کنی برای آسمون که دلش گرفته، حتی آرزو نمی کنی کاش قدت می رسید و اشکای آسمون رو پاک می کردی.   

 وقتی بزرگ می شی ، قدت کوتاه میشه ، آسمون بالا می ره و تو دیگه دستت به ابرا نمی رسه و برات مهم نیست که توی کوچه پس کوچه های پشت ابرا ستاره ها چی بازی می کنند .اونا اونقدر دورند که تو حتی لبخندشونم نمی بینی و ماه - همبازیه قدیم تو - انقدر کمرنگ میشه که اگه تموم شب رو هم دنبالش بگردی پیداش نمی کنی.  

 وقتی بزرگ میشی ، دور قلبت سیم خاردار می کشی و در مراسم تدفین درختا شرکت می کنی و فاتحۀ تموم آوازها و پرنده ها رو می خونی و یه روز یادت می افته که تو سالهاست چشمات رو گم کردی و دستات رو در کوچه های کودکی جا گذاشتی. اون روز دیگه خیلی دیر شده ......   

فردای اون روز تو رو به خاک میدند و می گند :  

" خیلی بزرگ بود . "

ولی تو هنوز جا داری تا خیلی بزرگ بشی پس بیا و خجالت نکش و نترس ....

گاو داره میاد!!!!!

سال 1388 که بر اساس تقویم چینی سال   گاو   نامیده شده برای کسانی‌که دید وسیعی به جهان دارند سال خوبی خواهد بود..... 

 

                           
 


 بر اساس پیش‌بینی کارشناسان چینی کسانی که کارهای گروهی را به فعالیت انفرادی ترجیح می‌دهند در این سال موفق‌تر از بقیه خواهند بود و به‌طور کلی این سال برای انسان‌های سخت کوش، موشکاف و کسانی که در برابر دیگران احساس مسئولیت می‌کنند، سال خوبی خواهد بود.

به گفته کارشناسان نیمه سوم ماه‌های ژانویه و نیمه دوم ماه فوریه سرشار از موفقیت خواهند بود، اوایل ماه‌های فوریه، مارس و آوریل با فشارهای اجتماعی همراه است، اواسط ماه‌های مه و سپتامبر پیش امدهای ناگهانی و تغییرات عمده‌ای رخ می‌دهد، دهه دوم ماه ژوئن لبریز از موفقیت و اواسط ماه‌های ژوییه، اوت و نوامبر نامشخص است، اواخر ماه اکتبر مجددا اوضاع متشنج می‌شود و اواسط ماه دسامبر سال دو هزارو نه تغییرات پیش بینی نشده‌ای در جهان رخ خواهد داد.

بر اساس این گزارش در سال گاو موفقیت‌های حاصل از روابط دوستانه و فعالیت جمعی بیشتر خواهد بود و تمایل مردم به همکاری با سازمان‌های اجتماعی افزایش می‌یابد و فعالیت‌هایی که مستلزم ترجیح دادن صلاح عمومی به نفع فردی و به خرج دادن جدیت و تدبیر بیشتر هستند راحت‌تر به نتیجه خواهند رسید.

در این سال احتمال تغییر شغل و بروز مناقشه با روسای کاری و مقامات کشوری، انتصاب‌ها و تغییر کادرهای غیر منتظره، پیشرفت‌های شغلی و کسب وجهه خوب، تحکیم موقعیت مالی و سر سامان دادن هوشمندانه به وضعیت مالی وجود دارد اما در عین حال نباید خطر خسارت مالی و رکود را هم از نظر دور داشت.

علاوه بر این در سال گاو مردم باید بیشتر به فکر سلامتی خود باشند و به کودکان و بستگان خود نیز توجه بیشتری نشان دهند.

نقش روابط دوستانه در زندگی در سال جاری بیشتر می‌شود و خیلی از افراد در این سال به فکر سفر به مکان‌های جدید و آغاز یک زندگی جدید می‌افتند. نکته مهم توجه به اولویت‌ها و درجه بندی آن‌هاست.

INDIAN ENGLISH

 ببخشید که متن رو ترجمه نشده گذاشتم آخه باید انگلیسیش رو بخوننین 

 

! 

 

 

INDIAN ENGLISH 

 

An Italian, French and Indian went for a job interview in England .

 

They were told that they must compose a sentence in English with three main words: green , pink and yellow .

 

The Italian was first: "I wake up in the morning. I see the yellow sun.

I see the green grass and I hope it will be a pink day."

 

The French was next: " I wake up in the morning, I eat a yellow banana,

a green pepper and in the evening I watch the pink panther on TV.

 

 

 

 

Last was the Indian: "I wake up in the morning, I hear the phone

" green green", I " pink " up the phone and I say "yellow"