پرنده کوچولوی مهاجر

پرنده مردنی است پرواز را به خاطر بسپار

پرنده کوچولوی مهاجر

پرنده مردنی است پرواز را به خاطر بسپار

پایان نامه خرگوش

 
یک روز آفتابی، خرگوشی خارج از لانه خود به جدیت هرچه تمام در حال تایپ بود. در همین حین، یک روباه او را دید.
 
روباه: خرگوش داری چیکار می کنی؟
خرگوش: دارم پایان نامه می نویسم.
روباه: جالبه، حالا موضوع پایان نامت چی هست؟
خرگوش: من در مورد ایکه یک خرگوش چطور می تونه یک روباه رو بخوره، دارم مطلب می نویسم.
روباه: احمقانه است، هر کسی می دونه که خرگوش ها، روباه نمی خورند.
خرگوش: مطمئن باش که می تونند، من می تونم این رو بهت ثابت کنم، دنبال من بیا.
 
خرگوش و روباه با هم داخل لانه خرگوش شدند و بعد از مدتی خرگوش به تنهایی از لانه خارج شد و بشدت به نوشتن خود ادامه داد.
در همین حال، گرگی از آنجا رد می شد.
 
گرگ: خرگوش این چیه داری می نویسی؟
خرگوش: من دارم روی پایان نامم که یک خرگوش چطور می تونه یک گرگ رو بخوره، کار می کنم.
گرگ: تو که تصمیم نداری این مزخرفات رو چاپ کنی؟
خرگوش: مساله ای نیست، می خواهی بهت ثابت کنم؟
 
بعد گرگ و خرگوش وارد لانه خرگوش شدند.
خرگوش پس از مدتی به تنهایی برگشت و به کار خود ادامه داد.
 
حال ببینیم در لانه خرگوش چه خبره
در لانه خرگوش، در یک گوشه موها و استخوان های روباه و در گوشه ای دیگر موها و استخوان های گرگ ریخته بود.
 در گوشه دیگر لانه، شیر قوی هیکلی در حال تمیز کردن دهان خود بود.ـ
 
پایان
----------------------
نتیجه
هیچ مهم نیست که موضوع پایان نامه شما چه باشد
هیچ مهم نیست که شما اطلاعات بدرد بخوری در مورد پایان نامه تان داشته باشید
آن چیزی که مهم است این است که استاد راهنمای شما کیست؟!!!!

عشق

: یک نفر از کوچه ی ما عشق را دزدیده است

این خبر درکوچه های شهر ما پیچیده است

 

 

 

دوره گردی در خیابانها محبت می فروخت

گوئیا او هم بساط خویش را برچیده است

 

 

 

عاشقی می گفت روزی روزگاران قدیم

عشق را از غنچه های کوچه باغی چیده است

 

 

 

عشق بازی در خیابان مطلقا ممنوع شد

عابری این تابلو را دورمیدان دیده است

 

 

 

یک چراغ قرمز از دیروز قرمز مانده است

چشمکش را هیز چشمی خیره سر دزدیده است

 

 

 

می روم از شهر این دل سنگهای کور دل

یک نفر بر ریش ما دل ریشها خندیده است

قفل

بیهوده به قفلها خشم می ورزی!

 

در های تمامی زندانها از درون باز میشود
 

آب طلب نکرده

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست

گاهی بهانه ایست تا قربانی ات کنند!

یک نقطه فرق بین رحیم و رجیم نیست

از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند!

چشمهای تو

 

دایره تقدیر من چشمهای تواست!

                                       هر روز تنگتر میشود!

                                                                        م.اشرافی

از خاک بر باد

یک چند به کودکی به استاد شدیم

یک چند به استادی خود شاد شدیم

پایان سخن شنو که ما را چه رسید!


از خاک در آمدیم و بر باد شدیم!

 

گیاه سوخته

ز فیض ابر چه حاصل گیاه سوخته را؟

 

                                شراب با من افسرده دل چه خواهد کرد؟

گفتگو

  گفتم تو شیرین منی

 

  گفتی تو فرهادی مگر؟

 

  گفتم خرابت میشوم

 

  گفتی تو آبادی مگر؟

 

  گفتم که از کویت روم

 

  گفتی تو آزادی مگر؟

 

  گفتم فراموشم نکن

 

  گفتی تو در یادی مگر؟

 

زرد می شوم

بی دوست در خزان غمین زرد می شوم

برگ و گل و شکوفه که اسمش بهار نیست!

شعرم اگر بد است و پریشان مخند!


     چون حرف دل است

                            و

                                صحبت دل خنده دار نیست...

                                                              

شادی و غم

شادم تصور میکنی وقتی ندانی!


                             لبخند های شادی و غم فرق دارند.

 

بر عکس می گردم طواف خانه ات را

                               دیوانه ها آدم به آدم فرف دارند!