پرنده کوچولوی مهاجر

پرنده مردنی است پرواز را به خاطر بسپار

پرنده کوچولوی مهاجر

پرنده مردنی است پرواز را به خاطر بسپار

سوال:

*سوال: چرا مرغ از خیابان رد شد؟ *

ــ *ارسطو** *: طبیعت مرغ اینست که از

خیابان رد شود.

ــ *موسی *: و آنگاه پروردگار ازآسمان به

مین آمد و به مرغ گفت به آن سوی

خیابان برو و مرغ چنین کرد و

پروردگارخشنود همی گشت.

ــ *مارکس* : مرغ باید از خیابان رد میشد .

این از نظر تاریخی اجتنابناپذیر بود

.

ــ *خاتمی*: چون میخواست با مرغهای آن

طرف خیابان گفتگوی تمدنها بکند

ــ *ریاضیدان *: مرغ را چگونه تعریف م

یکنید؟

 

ــ *نیچه*: چرا که نه؟

 

ــ *فروید*: اصولاً مشغول شدن ذهن شما با

این سؤال نشان میدهد که به نوعی عدم

اطمینان جنسی دچار هستید . آیا در بچگی ش

ت خود را میمکیدید؟

 

ــ *داروین*: طبیعت با گذشت زمان مرغ را

برای این توانمندی رد شدن از خیابان

انتخاب کرده است .

ــ *همینگوی*: برای مردن . در زیرباران

ــ *اینشتین*: رابطهء مرغ و خیابان نسبی

است .

ــ *سیمون دوبوار* : مرغ نماد زن وهویت

پایمالشدهء اوست. رد شدن از خیابان در

واقع کوشش بیهودهء او در فرار از سنتها و

ارزشهای مردسالارانه را نشان میدهد

ــ *پاپ اعظم*: باید بدانیم که هرروز م

یلیونها مرغ در مرغدانی میمانند و از

خیابان رد نمیشوند .توجه ما باید به آ

نها معطوف باشد. چرا همیشه فقط باید

دربارهء

مرغی صحبت کنیم که از خیابان رد میشود؟

ــ*صادق هدایت*: از دست آدمها به آن سوی

خیابان فرار کرده بودغافل از اینکه آن

طرف هم مثل همین طرف است، بلکه بدتر

ــ* شیرین عبادی* : نباید گمان کرد که رد

شدن مرغ از خیابان به خاطر اسلام بوده

است . در تمام دنیا پذیرفته شده که اسلام

کسی

را فراری نمیدهد .

ــ *روانشناس** *: آیا هر کدام از ما در

درون خود یک مرغ نیست که میخواهد از

خیابان رد شود؟

ــ *نیل آرمسترانگ* : یک قدم کوچک برای م

رغ، و یک قدم بزرگ برای مرغها .

ــ *حافظ* : عیب مرغان مکن ای زاهد پاکیزه

رشت، که گناه دگران برتو نخواهند

نوشت .

ــ *کافکا** *: ک. به آن سوی خیابان کثیف

رفت . مرغ این را دید و به سوی دیگر

خیابان فرار کرد، ضمن اینکه به ک . نگاهی

بیتوجه ووحشتزده انداخت . این ک. رامجبور

کرد که دوباره به سوی دیگر خیابان برود،

تا مرغ را باحضور فیزیکی خود مواجه کند

ودستکم او را به احترامی وادارد که باعث

گریختن مجدد او شود، کاری که برای مرغ

دست کم از نظر اندازهء کوچک جثهاش

دشوارتر مینمود

ــ *بیل کلینتون* : من هرگز با مرغ تنها

نبودم

ــ *فردوسی* : بپرسید بسیارش از رنج راه،

کار و ز پیکار مرغ وسپاه .

ــ *ناصرالدینشاه* : یک حالتی به ما دست

داد و ما فرمودیم ازخیابان رد شود. آن

پدرسوخته هم رد شد

ــ *سهراب سپهری* : مرغ را در قدمهای خود

بفهمیم، و از درخت کنار خیابان،

شادمانه سیب بچینیم

ــ *طرفدار داستانهای علمی **تخیلی*: این

مرغ نبود که ازخیابان رد شد . مرغ

خیابان وتمام جهان هستی را متر وسانتیم

تر به عقب راند

ــ *اریش فون دنیکن*: مثل هر باردیگر که صح

بت موجودات فضاییست، جهان دانش

واقعیات را کتمان میکند. مگر آنتنهای

روی سر مرغ را ندیدید؟

 

ــ *جرج دبلیو بوش* : این عمل تحریکی مجدد

از سوی تروریس جهانی بود و حق ما

برای هر نوع اقدام متقابلی که از امنیت م

لی ایالات متحده و ارزشهای دموکراسی

دفاع کند محفوظ است .

ــ *سعدی* : و مرغی را شنیدم که درآن سوی

خیابان و در راه بیابان و در مشایعت

مردی آسیابان بود وی را گفتم : از چه رو ت

جیل کنی؟

گفت: ندانم و اگر دانم نگویم و اگر گویم

انکار کن

ــ *احمد شاملو*: و من مرغ را، درگوشههای ذ

هن خویش، میجویم .من، میمانم. و مرغ،

میرود، به آن سوی خیابان . و من، تهی هستم

، از گلایههای دردمند سرخ

ــ *رنه دکارت* : از کجا میدانید که مرغ

وجود دارد؟ یا خیابان؟ یا من؟

 

ــ *لات محل*: به گور پدرش میخنده هیشکی نم

تونه تو محل ما از خیابون رد بشه،

مگه چاکرت رخصت بده . آی نفسکش

 

ــ *بودا* : با این پرسش طبیعت مرغانهء

خود را نفی میکنی

ــ* پدرخوانده* : جای دوری نمیتواند برو

.

ــ *فروغ فرخزاد* : از خیابانهای کودکی م

ن، هیچ مرغی رد نشد .

ــ *ماکیاولی** *: مهم اینست که مرغ از

خیابان رد شد.. دلیلش هیچ اهمیتی ندارد.

رسیدن به هدف، هر نوع انگیزه را توجیه م

یکند .

ــ *پاریس هیلتون*: خوب لابداونور

خیابون یه بوتیک باحال دیده بوده

ــ *هیتلر*: اگر ارادهء ما همچنان قوی بم

اند، مرغ را نابود خواهیم کرد ! فولاد

آلمانی از خیابان رد خواهد شد

 

ــ *احمدینژاد*: خیابان و فناوری رد شدن ا

خیابان که کشورمان از آن برخوردار

است حاصل رشد علمی جوانان ایران و حق ملت

ایران است . ما به رد شدن از خیابان

ادامه خواهیم داد .موج معنویت و بیداری

در دنیای اسلام، به امید خدا به زودی

این مرغ را از دامان دنیای اسلام پاک

خواهد کرد

ــ *فردوسی پور* : چه میـــــــــکــنه

این مرغه

یادم باشد

یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
یادم باشد که روز و روزگار خوش است و بر وفق مراد ..
تنها دل ما دل نیست
یادم باشد جواب کین را با کمتر از مهر و جواب
دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم


یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم
و برای سیاهی ها نور بپاشم
یادم باشد از چشمه درسِِ خروش بگیرم
و از آسمان درسِ پـاک زیستن


یادم باشد سنگ خیلی تنهاست ...
یادم باشد باید با سنگ هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند
یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ام ... نه برای تکرار
اشتباهات گذشتگان


یادم باشد زندگی را دوست دارم
یادم باشد هر گاه ارزش زندگی یادم رفت در چشمان حیوان بی زبانی که به سوی
قربانگاه می رود زل بزنم تا به مفهوم بودن پی ببرم


یادم باشد می توان با گوش سپردن به آواز شبانه ی دوره گردی که از سازش
عشق می بارد به اسرار عشق پی برد و زنده شد
یادم باشد معجزه قاصدکها را باور داشته باشم
یادم باشد گره تنهایی و دلتنگی هر کس فقط به دست دل خودش باز می شود
یادم باشد هیچگاه لرزیدن دلم را پنهان نکنم تا تنها نمانم


یادم باشد هیچگاه از راستی نترسم و نترسانم
یادم باشد از بچه ها میتوان خیلی چیزها آموخت
یادم باشد پاکی کودکیم را از دست ندهم
یادم باشد زمان بهترین استاد است


یادم باشد قبل از هر کار با انگشت به پیشانیم بزنم تا بعدا با مشت برفرقم نکوبم
یادم باشد با کسی انقدر صمیمی نشوم شاید روزی دشمنم شود
یادم باشد با کسی دشمنی نکنم شاید روزی دوستم شود
یادم باشد قلب کسی را نشکنم


یادم باشد زندگی ارزش غصه خوردن ندارد
یادم باشد پلهای پشت سرم را ویران نکنم
یادم باشد امید کسی را از او نگیرم شاید تنها چیزیست که دارد
یادم باشد که عشق کیمیای زندگیست
یادم باشد که ادمها همه ارزشمند اند و همه می توانند مهربان و دلسوز باشند
یادم باشد زنده ام و اشرف مخلوقات

 

بیایید همگی یادمان باشد و به هم یادآوری کنیم

 

یادم باشد

یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
یادم باشد که روز و روزگار خوش است و بر وفق مراد ..
تنها دل ما دل نیست
یادم باشد جواب کین را با کمتر از مهر و جواب
دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم


یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم
و برای سیاهی ها نور بپاشم
یادم باشد از چشمه درسِِ خروش بگیرم
و از آسمان درسِ پـاک زیستن


یادم باشد سنگ خیلی تنهاست ...
یادم باشد باید با سنگ هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند
یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ام ... نه برای تکرار
اشتباهات گذشتگان


یادم باشد زندگی را دوست دارم
یادم باشد هر گاه ارزش زندگی یادم رفت در چشمان حیوان بی زبانی که به سوی
قربانگاه می رود زل بزنم تا به مفهوم بودن پی ببرم


یادم باشد می توان با گوش سپردن به آواز شبانه ی دوره گردی که از سازش
عشق می بارد به اسرار عشق پی برد و زنده شد
یادم باشد معجزه قاصدکها را باور داشته باشم
یادم باشد گره تنهایی و دلتنگی هر کس فقط به دست دل خودش باز می شود
یادم باشد هیچگاه لرزیدن دلم را پنهان نکنم تا تنها نمانم


یادم باشد هیچگاه از راستی نترسم و نترسانم
یادم باشد از بچه ها میتوان خیلی چیزها آموخت
یادم باشد پاکی کودکیم را از دست ندهم
یادم باشد زمان بهترین استاد است


یادم باشد قبل از هر کار با انگشت به پیشانیم بزنم تا بعدا با مشت برفرقم نکوبم
یادم باشد با کسی انقدر صمیمی نشوم شاید روزی دشمنم شود
یادم باشد با کسی دشمنی نکنم شاید روزی دوستم شود
یادم باشد قلب کسی را نشکنم


یادم باشد زندگی ارزش غصه خوردن ندارد
یادم باشد پلهای پشت سرم را ویران نکنم
یادم باشد امید کسی را از او نگیرم شاید تنها چیزیست که دارد
یادم باشد که عشق کیمیای زندگیست
یادم باشد که ادمها همه ارزشمند اند و همه می توانند مهربان و دلسوز باشند
یادم باشد زنده ام و اشرف مخلوقات

 

بیایید همگی یادمان باشد و به هم یادآوری کنیم

 

روسپیها به بهشت نمی روند!

امروز مطلب جالبی در مجله روزانه خواندم که فکر کردم بد نباشد شما هم بخوانیدو نظر بدین 

روسپیها به بهشت نمی روند!

روزی که فیلم «جیب بر ها به بهشت نمی روند» را دیدم بچه تر از الان بودم. تا آن هنگام خیلی با مفهوم گناه آشنا نبودم؛ شاید در همین حد که اگر کسی همکلاسی اش را اذیت کند ممکن است به جهنّم برود یا اینکه احتمالاً دروغگو دشمن خداست.
بعدها فهمیدم که گناه مفهومی پیچیده است. آنقدر پیچیده که ممکن است خود گناهکار هم نفهمد که قبح عملش چقدر بوده است و البته آنقدر وحشتناک که گاهی تصوّرش برای ما مشکل باشد؛ مثلاً تصور کنید کسی برای تامین لذّات دیگران، بدنش را بفروشد و عزّتش را یا همه ی هستی اش را... روسپی ها را می گویم.
حالا فکر کنید کسی برای تامین لذّات دیگران اندیشه و اعتقادش را بفروشد، امروز این طرف، فردا آن طرف... این دسته آدمها را چه می نامید؟
روسپی سیاسی خوب است؟!
روسپی های سیاسی احتمالاً آدمهای جالبی اند؛ همیشه تنور سیاست با اینها گرم است، اساساً اینها سرگرمیشان سیاست است، اینها با قطار سیاست به تعطیلات آخر هفته می روند... مثلاً به کیش... یا می روند به باغهای پسته شان در کرمان سر بزنند!
و قطاری دیدم که سیاست می برد و چه خالی می رفت!
شنیدم یکی از همین روسپی های سیاسی -که البته ریش قشنگی دارد و پیراهن یقه شیخی هم می پوشد- در بحبوحه ی کشتارهای بی رحمانه ی مسلمانان غزّه تن فروشی کرده است.

سخنگوی حزب کارگزاران بدنبال مجلس هشتم:
"
ایرانیان سال هاست که احساسشان این است که ما بی خودی پول خودمان را در فلسطین هزینه می کنیم؛ ..."

من فکر می کنم روسپی های سیاسی هم هیچگاه به بهشت نمی روند!

 

 

مشکلات اختلاف اصطلاحات زبان‌شناسی


در آن دورانی که کسی نمی‌توانست به وجود توالت عمومی اطمینان داشته باشد، خانمی انگلیسی سفری به هندوستان را برنامه‌ریزی کرد. مهمان‌خانهء کوچکی را که متعلّق به مدیر مدرسهء محلّی بود در نظر گرفت و اطاقی رزرو کرد. چون نگران بود که آیا در مهمانخانه توالت وجود دارد یا خیر، در نامه‌ای به مدیر مدرسه سؤال کرد که آیا در مهمانخانهء مزبور WC وجود دارد یا خیر.
مدیر مدرسه تسلّط کاملی به زبان انگلیسی نداشت. نزد کشیش محلّی رفت و پرسید که WC به چه معنی است. کشیش هم تا آن زمان نشنیده بود. دو نفری همّت گماشتند تا معانی احتمالی این دو حرف را بیابند و نهایتاً به این نتیجه رسیدند که خانم مزبور طالب

Wayside Chapel

 است که بداند آیا (کلیسای کنار جادّه) نزدیک مهمانخانه وجود دارد یا خیر. ابداً به ذهنشان خطور نکرد که این دو حرف ممکن است به معنی توالت باشد.
مدیر مدرسه در جواب خانم نامه‌ای نوشت. متن نامه به شرح زیر است:
خانم عزیز در کمال مسرّت به اطّلاع شما می‌رسانم که در 9 مایلی مهمانخانه یک WC وجود دارد که در میان بیشه‌ای از درختان کاج قرار گرفته و اطراف آن را چشم‌اندازی زیبا فرا گرفته است. این WC گنجایش 229 نفر را دارد و روزهای یکشنبه و پنجشنبه باز است. چون انتظار می‌رود افراد بسیاری در ماه‌های تابستان به اینجا بیایند، توصیه می‌کنم زودتر تشریف بیاورید.. امّا، در این WC فضای ایستاده هم زیاد وجود دارد. این وضعیت مطلوبی نیست بخصوص اگر عادت داشته باشید مرتّباً به آنجا بروید. شاید برای شما جالب باشد که بدانید دختر من در WC ازدواج کرد و در آنجا بود که با شوهرش ملاقات کرد. واقعهء بسیار عالی و جالبی بود. در هر محلّ نشستن ده نفر نشسته بودند. مشاهدهء سیمای آنها و شادمانی آشکار بسیار دلپذیر بود. از هر زاویه می‌توان عکس گرفت. متأسّفانه همسرم بیمار شده و اخیراً نتوانسته به آنجا برود. تقریباً یک سال از آخرین مرتبه‌ای که رفته می‌گذرد که البتّه برای او بسیار دردناک است.
البتّه مسرور خواهید شد که بدانید بسیاری از مردم ناهارشان را با خودشان می‌آورند و تمام روز را آنجا می‌گذرانند که برایشان بسیار دلپذیر است. دیگران ترجیح می‌دهند قبل از وقت بیاییند و تا آخرین لحظه هم بمانند. به آن بانوی محترم توصیه می‌کنم روزهای پنجشنبه به آنجا بروید زیرا نوازندهء اُرگ نیز می‌آید و همراهی می‌کند..
جدیدترین چیزی که افزوده شده ناقوسی است که هر وقت کسی وارد می‌شود زنگ می‌زند. بازاری هم در آنجا داریم که نشیمن‌گاه مخملی برای همه فراهم می‌کند چون بسیاری بر این باورند که مدّتها است چنین چیزی لازم بوده است. چشم به راهم که شما را تا آنجا همراهی کنم و شما را در جایی قرار دهم که همه بتوانند شما را ببینند. با احترامات فائقه – مدیر مدرسه
خانم مزبور وقتی نامه را خواند غش کرد ... و البتّه هیچوقت به هندوستان نرفت.

ارزش واقعی

یک سخنران معروف در مجلسی که دویست نفر در آن حضور داشتند، یک اسکناس هزار تومانی را از جیبش بیرون آورد و پرسید: چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟

 

دست همه حاضرین بالا رفت.

 

سخنران گفت: بسیار خوب، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن می خواهم کاری بکنم. و سپس در برابر نگا ه های متعجب، اسکناس را مچاله کرد و پرسید: چه کسی هنوز مایل است این اسکناس را داشته باشد؟

 

و باز هم دست های حاضرین بالا رفت.

 

این بارمرد، اسکناس مچاله شده را به زمین انداخت و چند بار آن را لگد مال کرد و با کفش خود آن را روی زمین کشید. بعد اسکناس را برداشت و پرسید: خوب، حالا چه کسی حاضر است صاحب این اسکناس شود؟ و باز دست همه بالا رفت. سخنران گفت: دوستان ، با این بلاهایی که من سر اسکناس در آوردم، از ارزش اسکناس چیزی کم نشد و همه شما خواهان آن هستید.

 

و ادامه داد: در زندگی واقعی هم همین طور است، ما در بسیاری موارد با تصمیمــاتی که

 

می گیریم یا با مشکلاتی که روبرو می شویم، خم می شویم، مچالــه می شویم، خاک آلود می شویم و احساس می کنیم که دیگر پشیزی ارزش نداریم، ولی این گونه نیست و صرف نظر از این که چه بلایی سرمان آمده است هرگز ارزش خود را از دست نمی دهیم و هنوز هم برای افرادی که دوستمان دارند، آدم با ارزشی هستیم

الفبای زندگی

 

A Accept : پذیرا باشید:

دیگران را همانگونه که هستند بپذیرید ، حتی اگر برایتان مشکل باشد که عقاید ، رفتارها و نظرات آنها را درک کنید.

 

B - Break away : خودتان را جدا سازید:

خود را از تمام چیزهایی که مانع رسیدن شما به اهدافتان می شود جدا سازید.

 

C Creat : خلق کنید :

 خانواده ای از دوستان و آشنایانتان  تشکیل دهید و با آنها امیدها ، آرزوها ، ناراحتی ها و شادی هایتان را شریک شوید.

 

D Decide : تصمیم بگیرید:

تصمیم بگیرید که در زندگی موفق باشید . در آن صورت شادی راهش را به طرف شما پیدا می کند و اتفاقات خوشایند و دلپذیری برای شما رخ خواهد داد.

 

E - Explore : کاوشگر باشید :

جستجو و آزمایش کنید . دنیا چیزهای زیادی برای ارائه کردن دارد و شما هم قادرید چیزهای زیادی را ارائه دهید. هر زمان که کار جدیدی را آزمایش می کنید خودتان را بیشتر می شناسید.

 

F - Forgive : ببخشید :

ببخشید و فراموش کنید . کینه فقط بارتان را سنگین تر می کند و الهام بخش ناخوشایندی است. از بالا به موضوع نگاه کنید و به خاطر داشته باشید که هر کسی امکان دارد اشتباه کند.

 

G - Grow : رشد کنید:

عادات و احساسات نادرست خود را ترک کنید تا نتوانند مانع و سد راه شما برای رسیدن به اهدافتان شوند.

 

H Hope : امیدوار باشید:

به بهترین چیزها امید داشته باشید و هرگز فراموش نکنید که هر چیزی امکان پذیر است ، البته اگر در کارهایتان پشتکار داشته باشید و از خدا کمک بخواهید.

 

I - Ignore : نادیده بگیرید:

امواج منفی را نادیده بگیرید . روی اهدافتان تمرکز کنید و موفقیت های گذشته را بخاطر بسپارید . پیروزی های گذشته نشانه و رابطی برای موفقیت های آینده هستند.

 

J Journey : سفر کنید:

به جاهای جدید سر بزنید و با فکر روشن ، امکانات جدید را آزمایش کنید . سعی کنید هر روز چیزهای جدیدی را بیاموزید ، بدین صورت رشد خواهید کرد و احساس زنده بودن می کنید.

 

K Know : بدانید:

بدانید که هر مساله ای هر چقدر هم که سخت و دشوار باشد در نهایت حل خواهد شد . همان طور که گرمای مطبوع و دلپذیر بهار پس از سرمای طاقت فرسای زمستان می آید.

 

L Love : دوست بدارید :

اجازه دهید که عشق به جای نفرت ، قلبتان را پر کند. زمانی که نفرت در قلب شما ساکن است هیچ فضای خالی برای عشق وجود ندارد ، اما موقعی که عشق در قلبتان ساکن است ، تمام خوشبختی و شادی در وجودتان قرار دارد.

 

M Manage : مدیر باشید:

بر زمان مدیریت داشته باشید ، تا استرس و نگرانی کمتری شما را رنج دهد . استفاده درست از زمان باعث می شود که روی موضوعات مهم بهتر تمرکز کنید.

 

N - Notice : توجه کنید:

هرگز افراد فقیر ، ناامید ، رنج کشیده و ضعیف را نادیده نگیرید و هر نوع کمکی را که قادرید به این افراد ارائه دهید از آنان دریغ نکنید.

 

O - Open : باز کنید:

چشم هایتان را باز کنید و به تمام زیباییهایی که در اطرافتان وجود دارد نگاه کنید ، حتی در سخت ترین و بدترین شرایط ، چیزهای زیادی برای سپاسگزاری وجود دارد.

 

P Play : بازی و تفریح کنید:

فراموش نکنید که در زندگیتان تفریح و سرگرمی داشته باشید . بدانید که موفقیت بدون شادی و لذت های مشروع ، مفهومی ندارد.

 

Q Question : سوال کنید:

چیزهایی را که نمی دانید بپرسید ، زیرا که شما برای یاد گرفتن به این کره خاکی آمده اید.

 

R Relax : آرامش داشته باشید:

اجازه ندهید که نگرانی و استرس بر زندگی شما حاکم شود و به یاد داشته باشید که همه چیز در نهایت درست خواهد شد.

 

S Share : سهیم شوید:

استعدادها ، مهارتها ، دانش و توانائیهایتان را با دیگران تقسیم کنید ، زیرا هزاران برابر آن به سمت خودتان برمی گردد.

 

T Try : تلاش کنید:

حتی زمانی که رویاهایتان غیر ممکن به نظر می رسند تلاشتان را بکنید . با تلاش و مشارکت در انجام کارها ماهرو خبره می شوید.

 

U Use : استفاده کنید :

از استعدادها و توانایی ها یتان به عنوان بهترین هدیه استفاده کنید . استعدادهایی که تلف شوند ارزشی ندارند. استفاده صحیح از استعدادها و تواناییهایتان برای شما پاداش های غیرمنتظره ای به دنبال دارد.

 

V Value : احترام بگذارید:

برای دوستان و اقوامی که شما را حمایت و تشویق کرده اند ، ارزش قایل شوید و هر کاری که از دستتان بر می آید برای آنها انجام دهید.

 

X X-Ray : اشعه ایکس:

با دقت و شبیه اشعه ایکس به قلب های انسانهای اطراف خود بنگرید در نتیجه شما زیبایی و خوبی را در قلب آنها خواهید دید.

 

Y Yield : اجازه دهید:

اجازه دهید که صداقت و درستکاری وارد زندگیتان شود. اگر شما در راه درستی حرکت کنید درانتها خوشبختی را خواهید یافت .

 

Z Zoom : تمرکز کنید:

زمانی که خاطرات تلخ ، ذهنتان را پر کرده است ، به جاهای شاد بروید . اجازه ندهید که تلخی ها مانع رسیدن شما به اهدافتان شود. در عوض روی توانایی ها ، رویاها و فردایی روشن تمرکز کنید

این شانه ز مویم بردار

مادر, این شانه ز مویم بردار

 

سرمه را پاک کن از چشمانم

 

بکن این پیرهنم را از تن

 

زندگی نیست بجز زندانم

تا دو چشمش به رخم حیران نیست

 

به چکار آیدم این زیبائی

 

بشکن این آینه را ای مادر

 

حاصلم چیست ز خود آرائی

 

 

در ببندید و بگوئید که من

 

جز او از همه کس بگسستم

 

کس اگر گفت چرا؟ باکم نیست

 

فاش گوئید که عاشق هستم

 

 

قاصدی آمد اگر از ره دور

 

زود پرسید که پیغام از کیست

 

گر از او نیست, بگوئید آن زن

 

دیرگاهیست, در این منزل نیست

      فروغ

غزل

گفتی غزل بگو

چه بگویم؟مجال کو؟

شیرین من برای غزل شور و حال کو؟

پر میزند دلم به هوای غزل ولی

گیرم هوای پر زدنم هست!بال کو؟

بیمار تو

چندی است که بیمار وفایت شده ام

در بستر غم چشم به راهت شده ام

این را تو بدان اگر بمیرم روزی

مسئول تویی که من فدایت شده ام