-
رویای جوانی
19 - فروردینماه - 1387 12:12
در جوانی آنگاه که رؤیاهایمان با تمام قدرت درما شعله ورند خیلی شجاعیم ولی هنوز راه مبارزه را نمی دانیم، وقتی پس از زحمات فراوان مبارزه را می آموزیم دیگر شجاعت آن را نداریم " . پائولو
-
چهارشنبه سوری
28 - اسفندماه - 1386 11:35
امشب شب چهارشنبه آخر ساله چهارشنبه سوری! چه روزایی داشتیم ـ از یک هفته قبل با بچه های همسایه میرفتیم که بوته جم کنیم با دارت و گه گاهی ترقه دلمون خوش بود.بعد از آتیش بازی و پریدن از رو آتیش چادر نماز مامانو بر میداشتیم با یه قابلمه و قاشق راه میافتادیم تو کوچه (قاشق زنی)چه حالی داشت..... این روزا چهارشنبه سوری شده...
-
حماقت و کار هوشمندانه
19 - اسفندماه - 1386 12:59
چون در بهشت بودم... مردی هر روز در بازار گدایی میکرد و مردم هم حماقت او را دست میانداختند. دو سکه به او نشان میدادند که یکی از طلا بود و یکی از نقره. اما مرد گدا همیشه سکه نقره را انتخاب میکرد. این داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهی زن و مرد میآمدند و دو سکه به او نشان میدادند و مرد گدا همیشه سکه نقره را...
-
جایگاهی کوچک وگاو
14 - اسفندماه - 1386 09:24
فیلسوفی همراه با شاگردانش در حال قدم زدن در یک جنگل بودند و درباره ی اهمیت ملاقات های غیرمنتظره گفتگو می کردند. بر طبق گفته های استاد تمامی چیز هایی که در مقابل ما قرار دارند .به ما شانس و فرصت یادگیری و یا آموزش دادن را می دهند. در این لحظه بود که به درگاه و دروازه محلی رسیدند که علیرغم آنکه در مکان بسیار مناسب واقع...
-
مغزتان را کمی بیشتر ورزش دهید
14 - اسفندماه - 1386 09:17
تهران امروز - تحقیقاتی که روی درجه IQ افراد مشغول به کار انجام شده، نشان میدهد که میزان این درجه، بنا به شرایط موجود در طول روز کم و زیاد میشود. اگر میخواهید در بالاترین درجه هوش و حواسجمعی خود کار کنید به این روشها توجه کنید . برده تکنولوژی نباشید گلن ویلسون روانپزشک، در بیش از 80 آزمایش کلینیکی متوجه شد شاغلینی...
-
گروه ۹۹
12 - اسفندماه - 1386 14:12
پادشاهی که بر یک کشور بزرگ حکومت می کرد ولی باز هم از زندگی خود راضی نبود اما خودش نیز علت را نمی دانست ! روزی پادشاه در کاخ امپراتوری قدم می زد و هنگامی که از آشپزخانه عبور می کرد ، صدای ترانه ای را شنید و متوجه یک آشپز شد که روی صورتش برق سعادت و شادی دیده می شد ... پادشاه بسیار تعجب کرد و از آشپز پرسید : چرا اینقدر...
-
سوال:
30 - بهمنماه - 1386 09:43
*سوال: چرا مرغ از خیابان رد شد؟ * ــ *ارسطو** *: طبیعت مرغ اینست که از خیابان رد شود. ــ *موسی *: و آنگاه پروردگار ازآسمان به مین آمد و به مرغ گفت به آن سوی خیابان برو و مرغ چنین کرد و پروردگارخشنود همی گشت. ــ *مارکس* : مرغ باید از خیابان رد میشد . این از نظر تاریخی اجتنابناپذیر بود . ــ *خاتمی*: چون میخواست با...
-
یادم باشد
27 - بهمنماه - 1386 10:59
یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد خطی ننویسم که آزار دهد کسی را یادم باشد که روز و روزگار خوش است و بر وفق مراد .. تنها دل ما دل نیست یادم باشد جواب کین را با کمتر از مهر و جواب دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم و برای سیاهی ها نور بپاشم یادم باشد...
-
یادم باشد
27 - بهمنماه - 1386 10:59
یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد خطی ننویسم که آزار دهد کسی را یادم باشد که روز و روزگار خوش است و بر وفق مراد .. تنها دل ما دل نیست یادم باشد جواب کین را با کمتر از مهر و جواب دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم و برای سیاهی ها نور بپاشم یادم باشد...
-
روسپیها به بهشت نمی روند!
27 - بهمنماه - 1386 10:15
امروز مطلب جالبی در مجله روزانه خواندم که فکر کردم بد نباشد شما هم بخوانیدو نظر بدین روسپیها به بهشت نمی روند ! روزی که فیلم «جیب بر ها به بهشت نمی روند» را دیدم بچه تر از الان بودم. تا آن هنگام خیلی با مفهوم گناه آشنا نبودم؛ شاید در همین حد که اگر کسی همکلاسی اش را اذیت کند ممکن است به جهنّم برود یا اینکه احتمالاً...
-
مشکلات اختلاف اصطلاحات زبانشناسی
21 - بهمنماه - 1386 14:49
در آن دورانی که کسی نمیتوانست به وجود توالت عمومی اطمینان داشته باشد، خانمی انگلیسی سفری به هندوستان را برنامهریزی کرد. مهمانخانهء کوچکی را که متعلّق به مدیر مدرسهء محلّی بود در نظر گرفت و اطاقی رزرو کرد. چون نگران بود که آیا در مهمانخانه توالت وجود دارد یا خیر، در نامهای به مدیر مدرسه سؤال کرد که آیا در...
-
ارزش واقعی
21 - بهمنماه - 1386 11:54
یک سخنران معروف در مجلسی که دویست نفر در آن حضور داشتند، یک اسکناس هزار تومانی را از جیبش بیرون آورد و پرسید: چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ دست همه حاضرین بالا رفت . سخنران گفت: بسیار خوب، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن می خواهم کاری بکنم. و سپس در برابر نگا ه های متعجب، اسکناس را...
-
الفبای زندگی
14 - بهمنماه - 1386 09:21
A – Accept : پذیرا باشید: دیگران را همانگونه که هستند بپذیرید ، حتی اگر برایتان مشکل باشد که عقاید ، رفتارها و نظرات آنها را درک کنید. B - Break away : خودتان را جدا سازید: خود را از تمام چیزهایی که مانع رسیدن شما به اهدافتان می شود جدا سازید. C - Creat : خلق کنید : خانواده ای از دوستان و آشنایانتان تشکیل دهید و با...
-
این شانه ز مویم بردار
8 - بهمنماه - 1386 12:00
مادر, این شانه ز مویم بردار سرمه را پاک کن از چشمانم بکن این پیرهنم را از تن زندگی نیست بجز زندانم تا دو چشمش به رخم حیران نیست به چکار آیدم این زیبائی بشکن این آینه را ای مادر حاصلم چیست ز خود آرائی در ببندید و بگوئید که من جز او از همه کس بگسستم کس اگر گفت چرا؟ باکم نیست فاش گوئید که عاشق هستم قاصدی آمد اگر از ره...
-
غزل
8 - بهمنماه - 1386 09:33
گفتی غزل بگو چه بگویم؟مجال کو؟ شیرین من برای غزل شور و حال کو؟ پر میزند دلم به هوای غزل ولی گیرم هوای پر زدنم هست!بال کو؟
-
بیمار تو
8 - بهمنماه - 1386 09:26
چندی است که بیمار وفایت شده ام در بستر غم چشم به راهت شده ام این را تو بدان اگر بمیرم روزی مسئول تویی که من فدایت شده ام
-
هدیه
3 - بهمنماه - 1386 15:25
مردی دختر سه ساله ای داشت . روزی مرد به خانه امد و دید که دخترش گران ترین کاغذ زرورق کتابخانه اورا برای آرایش یک جعبه کودکانه هدر داده است . مرد دخترش را به خاطر اینکه کاغذ زرورق گرانبهایش را یه هدر داده است تنبیه کرد و دخترک آن شب را با گریه به بستر رفت وخوابید . روز بعد مرد وقتی از خواب بیدار شد دید دخترش بالای سرش...
-
شانس
28 - دیماه - 1386 23:18
خیلی ها به شانس اعتقاد دارند و عده ای نقضش میکنن. برای اینکه به این مسئله بپردازم لازم که قبل از آن در مورد انرژی و ماهیت انرژی صحبت کنیم. دنیای اطراف ما طبق نظریه نیوتون ماده +انرژی است. اما در کتاب آقای استفان هاوکینگ آمده است:تقریبا بیست سال پیش فکر می کردند پروتون و نوترون ذرات بنیادین هستند ولی آزمایش های که در...
-
مشغله
11 - دیماه - 1386 11:26
روزی هیزم شکنی در یک شرکت چوب بری دنبال کار می گشت و نهایتا" توانست برای خودش کاری پیدا کند. حقوق و مزایا و شرایط کار بسیار خوب بود، به همین خاطر هیزم شکن تصمیم گرفت نهایت سعی خودش را برای خدمت به شرکت به کار گیرد. رئیسش به او یک تبر داد و او را به سمت محلی که باید در آن مشغول می شد راهنمایی کرد. روز اول هیزم شکن 18...
-
یک مشت قلب
9 - دیماه - 1386 09:39
-
حرمت تو
5 - دیماه - 1386 11:27
من سبز میشوم حتی اگر تو مانع روییدنم شوی غنچه میدهم حتی اگر به زخم تبر عادتم دهی اما به حرمت تو گل نمیدهم چون واقفم که تو زیبا ترین گلی
-
ماهیهای عاشق
4 - دیماه - 1386 11:45
این طرف مشتی صدف آنجا کمی گل ریخته موج ماهی های عاشق را به ساحل ریخته هیچ راهی جز به دام افتادن صیاد نیست هر کجا پا میگذارم دامنی دل ریخته
-
موی سپید
2 - دیماه - 1386 15:54
سالهاست در انتظار تو نشسته ام تا شاید عشقی که امروز در میان موی سپیدم گم شده را ببینی و از نگاه خسته ام آن سوی عینک ته استکانی بخوانی!
-
عشق درخت
2 - دیماه - 1386 15:48
عشق برای درختها همیشه نا فرجام است به آسمان هم که برسند به یکدیگر نمیرسند تبر ها مگر کاری کنند!!!!!!!!!
-
بهای عشق
2 - دیماه - 1386 15:44
حتی گلی که برای تو آورده ام از باغچه همسایه چیده ام من برای عشق بهای زیادی نمیدهم
-
کریسمس مبارک
2 - دیماه - 1386 15:40
من یه بابا نوئل کوچولوام اما اومدم آرزوهای بزرگ تو رو ببرم پیش خدا
-
بطری
1 - دیماه - 1386 13:08
یک روز صبح، که همراه با یک دوست آرژانتینی در صحرای موجاوه قدم می زدیم، چیزی را دیدیم که در افق می درخشید. هر چند قصد داشتیم به یک دره برویم، اما مسیرمان را عوض کردیم تا ببینیم آن درخشش از چیست. تقریبا یک ساعت در زیر آفتابی که مدام گرم تر می شد، راه رفتیم و تنها هنگامی که به آن رسیدیم، فهمیدیم چیست. یک بطری خالی بود....
-
پایان نامه خرگوش
27 - آذرماه - 1386 11:31
یک روز آفتابی، خرگوشی خارج از لانه خود به جدیت هرچه تمام در حال تایپ بود. در همین حین، یک روباه او را دید. روباه: خرگوش داری چیکار می کنی؟ خرگوش: دارم پایان نامه می نویسم. روباه: جالبه، حالا موضوع پایان نامت چی هست؟ خرگوش: من در مورد ایکه یک خرگوش چطور می تونه یک روباه رو بخوره، دارم مطلب می نویسم. روباه: احمقانه است،...
-
عشق
26 - آذرماه - 1386 08:53
: یک نفر از کوچه ی ما عشق را دزدیده است این خبر درکوچه های شهر ما پیچیده است دوره گردی در خیابانها محبت می فروخت گوئیا او هم بساط خویش را برچیده است عاشقی می گفت روزی روزگاران قدیم عشق را از غنچه های کوچه باغی چیده است عشق بازی در خیابان مطلقا ممنوع شد عابری این تابلو را دورمیدان دیده است یک چراغ قرمز از دیروز قرمز...
-
قفل
24 - آذرماه - 1386 10:04
بیهوده به قفلها خشم می ورزی! در های تمامی زندانها از درون باز میشود