پرنده کوچولوی مهاجر

پرنده مردنی است پرواز را به خاطر بسپار

پرنده کوچولوی مهاجر

پرنده مردنی است پرواز را به خاطر بسپار

سفر به خیر

دوشنبه هرچی به مغزم فشار آوردم تا چهره ات را به یاد بیارم نشد 

تنها اندوه ژیلا به خاطر از دست دادنت غمگینم کرد. 

شب که پدر گفت از میان ما رفتی با اینکه میدانستم ولی هنوز به یاد نیاوردمت. و آن زمان که چهره ات را دیدم قلبم فرو ریخت. 

حالا که پیشمان نیستی تورا خوب شناختم مرد!. 

همیشه همین است!تا زنده ایم در یادها مرده ایم !!!!!!!! 

سفر به خیر  

برای احمد آقالو 

از من به آقای دزد

این اولین باره که یک مسئله شخصی رو در وبلاگم مینویسم.اما بهتره بگم شاید کمی از ناراحتیم رو تسکین بده. 

امشب تا ساعت ۹ در نزدیکی میدان آرژانتین کلاس داشتم. وقتی اومدم تا سوار ماشینم بشم دیدم در ماشین بازه و...  

 

اول فکر کردم فراموشم شده  در رو ببندم اما دقت که کردم دیدم جناب آقای دزد قفل کمک راننده رو مجروح فرمودند!و........  

خوب چیز زیادی نصیبش نشد جز وسائل شخصی بنده از جمله یک ژاکت کهنه رنگ و رو رفته  و یک شنل که ۳ بار هم تنم نکرده بودم. 

خوب تا اینجای داستان خیلی هم بد نبود 

اما جناب دزد که میدونم عمرا نمیدونی وبلاگ چیه که بیای حرفامو بخونی .بنده میخواستم این لگن رو بفروشم و توی این گرفتاری ها.......... 

آخه

حالا قفل رو زدی هیچی نبود ببری ُاون ژاکت رنگ و رو رفته رو که به گدا میدادی قهر میکرد رو چرا با خودت بردی؟اون یادگاری بود

ای بابا دزد هام دور از جون کودن شدن.حالا من با این ماشین ناقص العضو چه کنم!  

 

البته در آخر از برادران و خواهران نیروی انتظامی که شبانه روز زحمت میکشند و امنیت اجتماعی بر قرار میکنند کمال تشکر را دارم(آقایون ایمنی).و میدانم آقای دزد هم از آنان ممنون است که شرایط را فراهم نمودند همه جا را امن و امان کردن  تا ایشان بدون دغدغه به کسب روزی حلال مبادرت فرمایند. 

روزهای خوب کودکی

 

 

عید زیبا بود و امید عیدی گرفتن

خرداد زیبا بود و امید سه ماه تعطیلی

پاییز زیبا بود و امید دیدن دوباره همکلاسیها

این سال دیگه میریم راهنمایی. دو سال دیگه میریم دبیرستان.

یکسال دیگه دیپلم و

مدام این جمله روی زبونمون بود.

وقتی بزرگ شدم... وقتی بزرگ شدم...

با هر نوبرانه چشمها رو میببستیم و آرزو میکردیم...

چقدر آرزو داشتیم.

دنیا دنیا امید

روزی که نوبرانه زردآلو بود و چشمها رو بستم و خواستم در دل آرزویی کنم و هیچ چیز از دل به زبان نیامد و فهمیدم بزرگ شدم

چشم رو باز کردم و نوبرانه زرد آلو در دستم و من بی آرزو. چقدر بزرگ شدن درد آور بود

بزرگ شدیم و هیچ نشد

حالا از مهر تا خرداد هر روز مثل دیروز و از خرداد تا مهر امروز مثل دیروز. هر سال که گذشت هیجان ها کم تر و کم تر شد.

سالها تکراری تر

کار و کار و کار برای هیچ

آرزو ها حسرت شد و ماند، بیم‌هایی که داشتیم که روزمرگی رو دچار نشیم شد زندگی، و فهمیدیم که زندگی چیزی نیست جز همانی که بزرگترها داشتن و ما می‌ترسیدیم از دچار شدن بهش

آخرین بزنگاه بود بزرگ شدن.

دیگه می‌تونستیم از خیابان ها رد بشیم.

ردشدیم بارها و بارها و بی پناه

خوشا روزهایی که نمی‌توانستیم و دست‌ها‌یم را به دست بزرگ و نرم پدر می‌دادیم و طعم تکیه گاه را می‌چشیدیم

بزرگ شدیم و همه شبها به تنهایی گذشت و خوشا شبهایی که به بهانه مریضی و ترس به تختخواب بزرگ و نرم پدر و مادر می‌لغزیدیم و خوش می‌خوابیدیم...

بزرگ شدیم و دستها به جیب رفت و روبروی دستگاه بی‌حس و سرد عابر بانک پول می‌گیریم،

و چه کیفی داشت ده تومانی و پنجاه تومانی هایی که از دست پدر می‌گرفتیم با لبخند.

دیگه نه امیدی به سال دیگه، نه به خرداد و نه به مهر.

تا بچه هستیم بزرگ شدن چه امید شیرینی است و بزرگ که می‌شویم بچگی حسرتی بزرگ.

پدر عزیزم روزت مبارک

 

آنقدر مهر بانی پدر که هرگز نمیتوانم اندازه اش را بگویم

 

آنقدر صبورو مقاومی پدر که کوه در مقابلت هیچ است

 

همه چیزم از توست

 

دوستت دارم

 

روزت مبارک

نادر ابراهیمی

چهل روز مثل  برق و باد گذشت

بین من و دنیا شیشه‌ای است!

 نوشتن راهی است برای گذر از این شیشه بی‌آنکه بشکند.

  یک روز عاقبت قلب‌ات را خواهم شکست.

 یک روز عاقبت   نه با سفری بلند

بل آخرین سفر مرگ ... .»

 

          چهل نامه به همسرم (نادر ابراهیمی)

 

***

 

مگذار که عشق ،به عادت ِدوست داشتن تبدیل شود!

مگذار که حتی آب دادن ِ گلهای باغچه ،به عادت ِآب دادن ِ گلهای باغچه تبدیل شود!

عشق ،عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن ِ دیگری نیست ؛پیوسته نو

کردن ِ خواستنی ست که خود ، پیوسته ،خواهان نو شدن است ،ودیگرگون

شدن.

تازگی ،ذات عشق است ،و طراوت ،بافت ِ عشق.چگونه می شود تازگی و

 طراوت را از عشق گرفت،وعشق ،همچنان ،باقی بماند؟

 

 

نادر ابراهیمی کتاب یک عاشقانه آرام

***

ما برای بوییدن بوی گل نسترن ،
  چه سفرها کرده ایم ،

ما برای نوشیدن شورابه های کویر ،
  چه خطرها کرده ایم ،

ما برای خواندن این قصه ی عشق به خاک ،
  رنج دوران برده ایم ،

ما برای جاودانه ماندن این عشق پاک ،
  خون دل ها خورده ایم ،

ای ایـــــــــــــران ... /

 

شعر از نادر ابراهیمی

 

 ***

 

مراسم "به یاد نادر" به مناسبت چهلمین روز سفر استاد "نادر ابرهیمی"  امروز (۲۵ تیر )در خانهٔ هنرمندن ایران واقع در خیابان ایرنشهر شمالی ، باغ هنر،  برگزار می‌شود .

در ضمن، از ساعت 3 بعد از ظهر  در تالار نیلوفر، جنب سالن بتهون خانه‌ی هنرمندان ایران نمایشگاهی از دستخط ‌ها و بعضی از آثار مربوط به نادر ابراهیمی برگزار می‌شود که دوستان می‌توانند از آن دیدن کنند.  

                                             به امید دیدار.

 

چهارشنبه سوری

 

امشب شب چهارشنبه آخر ساله

چهارشنبه سوری!

چه روزایی داشتیم ـ از یک هفته قبل با بچه های همسایه میرفتیم که بوته جم کنیم

با دارت و گه گاهی ترقه دلمون خوش بود.بعد از آتیش بازی و پریدن از رو آتیش چادر نماز مامانو بر میداشتیم با یه قابلمه و قاشق راه میافتادیم تو کوچه (قاشق زنی)چه حالی داشت.....

این روزا چهارشنبه سوری شده میدون جنگ.

یاد بچه گیها خوش/چهارشنبه سوریتونم مبارک

یادم باشد

یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
یادم باشد که روز و روزگار خوش است و بر وفق مراد ..
تنها دل ما دل نیست
یادم باشد جواب کین را با کمتر از مهر و جواب
دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم


یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم
و برای سیاهی ها نور بپاشم
یادم باشد از چشمه درسِِ خروش بگیرم
و از آسمان درسِ پـاک زیستن


یادم باشد سنگ خیلی تنهاست ...
یادم باشد باید با سنگ هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند
یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ام ... نه برای تکرار
اشتباهات گذشتگان


یادم باشد زندگی را دوست دارم
یادم باشد هر گاه ارزش زندگی یادم رفت در چشمان حیوان بی زبانی که به سوی
قربانگاه می رود زل بزنم تا به مفهوم بودن پی ببرم


یادم باشد می توان با گوش سپردن به آواز شبانه ی دوره گردی که از سازش
عشق می بارد به اسرار عشق پی برد و زنده شد
یادم باشد معجزه قاصدکها را باور داشته باشم
یادم باشد گره تنهایی و دلتنگی هر کس فقط به دست دل خودش باز می شود
یادم باشد هیچگاه لرزیدن دلم را پنهان نکنم تا تنها نمانم


یادم باشد هیچگاه از راستی نترسم و نترسانم
یادم باشد از بچه ها میتوان خیلی چیزها آموخت
یادم باشد پاکی کودکیم را از دست ندهم
یادم باشد زمان بهترین استاد است


یادم باشد قبل از هر کار با انگشت به پیشانیم بزنم تا بعدا با مشت برفرقم نکوبم
یادم باشد با کسی انقدر صمیمی نشوم شاید روزی دشمنم شود
یادم باشد با کسی دشمنی نکنم شاید روزی دوستم شود
یادم باشد قلب کسی را نشکنم


یادم باشد زندگی ارزش غصه خوردن ندارد
یادم باشد پلهای پشت سرم را ویران نکنم
یادم باشد امید کسی را از او نگیرم شاید تنها چیزیست که دارد
یادم باشد که عشق کیمیای زندگیست
یادم باشد که ادمها همه ارزشمند اند و همه می توانند مهربان و دلسوز باشند
یادم باشد زنده ام و اشرف مخلوقات

 

بیایید همگی یادمان باشد و به هم یادآوری کنیم

 

یادم باشد

یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
یادم باشد که روز و روزگار خوش است و بر وفق مراد ..
تنها دل ما دل نیست
یادم باشد جواب کین را با کمتر از مهر و جواب
دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم


یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم
و برای سیاهی ها نور بپاشم
یادم باشد از چشمه درسِِ خروش بگیرم
و از آسمان درسِ پـاک زیستن


یادم باشد سنگ خیلی تنهاست ...
یادم باشد باید با سنگ هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند
یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ام ... نه برای تکرار
اشتباهات گذشتگان


یادم باشد زندگی را دوست دارم
یادم باشد هر گاه ارزش زندگی یادم رفت در چشمان حیوان بی زبانی که به سوی
قربانگاه می رود زل بزنم تا به مفهوم بودن پی ببرم


یادم باشد می توان با گوش سپردن به آواز شبانه ی دوره گردی که از سازش
عشق می بارد به اسرار عشق پی برد و زنده شد
یادم باشد معجزه قاصدکها را باور داشته باشم
یادم باشد گره تنهایی و دلتنگی هر کس فقط به دست دل خودش باز می شود
یادم باشد هیچگاه لرزیدن دلم را پنهان نکنم تا تنها نمانم


یادم باشد هیچگاه از راستی نترسم و نترسانم
یادم باشد از بچه ها میتوان خیلی چیزها آموخت
یادم باشد پاکی کودکیم را از دست ندهم
یادم باشد زمان بهترین استاد است


یادم باشد قبل از هر کار با انگشت به پیشانیم بزنم تا بعدا با مشت برفرقم نکوبم
یادم باشد با کسی انقدر صمیمی نشوم شاید روزی دشمنم شود
یادم باشد با کسی دشمنی نکنم شاید روزی دوستم شود
یادم باشد قلب کسی را نشکنم


یادم باشد زندگی ارزش غصه خوردن ندارد
یادم باشد پلهای پشت سرم را ویران نکنم
یادم باشد امید کسی را از او نگیرم شاید تنها چیزیست که دارد
یادم باشد که عشق کیمیای زندگیست
یادم باشد که ادمها همه ارزشمند اند و همه می توانند مهربان و دلسوز باشند
یادم باشد زنده ام و اشرف مخلوقات

 

بیایید همگی یادمان باشد و به هم یادآوری کنیم

 

حرمت تو

من سبز میشوم حتی اگر تو مانع روییدنم شوی

غنچه میدهم حتی اگر به زخم تبر عادتم دهی

اما به حرمت تو گل نمیدهم

چون واقفم که تو زیبا ترین گلی

ماهیهای عاشق

 

              

این طرف مشتی صدف

                               آنجا کمی گل ریخته

موج ماهی های عاشق را به ساحل ریخته

                                  هیچ راهی  جز به دام افتادن صیاد نیست

هر کجا پا میگذارم

                     دامنی دل ریخته