پرنده کوچولوی مهاجر

پرنده مردنی است پرواز را به خاطر بسپار

پرنده کوچولوی مهاجر

پرنده مردنی است پرواز را به خاطر بسپار

از من به آقای دزد

این اولین باره که یک مسئله شخصی رو در وبلاگم مینویسم.اما بهتره بگم شاید کمی از ناراحتیم رو تسکین بده. 

امشب تا ساعت ۹ در نزدیکی میدان آرژانتین کلاس داشتم. وقتی اومدم تا سوار ماشینم بشم دیدم در ماشین بازه و...  

 

اول فکر کردم فراموشم شده  در رو ببندم اما دقت که کردم دیدم جناب آقای دزد قفل کمک راننده رو مجروح فرمودند!و........  

خوب چیز زیادی نصیبش نشد جز وسائل شخصی بنده از جمله یک ژاکت کهنه رنگ و رو رفته  و یک شنل که ۳ بار هم تنم نکرده بودم. 

خوب تا اینجای داستان خیلی هم بد نبود 

اما جناب دزد که میدونم عمرا نمیدونی وبلاگ چیه که بیای حرفامو بخونی .بنده میخواستم این لگن رو بفروشم و توی این گرفتاری ها.......... 

آخه

حالا قفل رو زدی هیچی نبود ببری ُاون ژاکت رنگ و رو رفته رو که به گدا میدادی قهر میکرد رو چرا با خودت بردی؟اون یادگاری بود

ای بابا دزد هام دور از جون کودن شدن.حالا من با این ماشین ناقص العضو چه کنم!  

 

البته در آخر از برادران و خواهران نیروی انتظامی که شبانه روز زحمت میکشند و امنیت اجتماعی بر قرار میکنند کمال تشکر را دارم(آقایون ایمنی).و میدانم آقای دزد هم از آنان ممنون است که شرایط را فراهم نمودند همه جا را امن و امان کردن  تا ایشان بدون دغدغه به کسب روزی حلال مبادرت فرمایند. 

نظرات 2 + ارسال نظر
جغد 11 - آذر‌ماه - 1387 ساعت 12:57

چرا به من نگفتی؟

سلام خوشحالم از اینکه به وبلاگم سر میزنی
متوجه نشدم چی رو باید بهت میگفتم؟

[ بدون نام ] 14 - آذر‌ماه - 1387 ساعت 08:34 http://no-1.blogsky.com

واقعا متاسفم ... :(

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد