پرنده کوچولوی مهاجر

پرنده مردنی است پرواز را به خاطر بسپار

پرنده کوچولوی مهاجر

پرنده مردنی است پرواز را به خاطر بسپار

جواب

جواب سلام را با علیک بده

جواب تشکر را با تواضع،

جواب کینه را با گذشت،

جواب بی مهری را با محبت،

جواب ترس را با جرأت،

جواب دروغ را با راستی،

جواب دشمنی را با دوستی،

جواب زشتی را به زیبایی،

جواب توهم را به روشنی،

جواب خشم را به صبوری،

جواب سرد را به گرمی،

جواب نامردی را با مردانگی،

جواب همدلی را با رازداری،

جواب پشتکار را با تشویق،

جواب اعتماد را بی ریا،

جواب بی تفاوت را با التفات،

جواب یکرنگی را با اطمینان،

جواب مسئولیت را با وجدان،

جواب حسادت را با اغماض،

جواب خواهش را بی غرور،

جواب دورنگی را با خلوص،

جواب بی ادب را با سکوت،

جواب نگاه مهربان را با لبخند،

جواب لبخند را با خنده،

جواب دلمرده را با امید،

جواب منتظر را با نوید،

جواب گناه را با بخشش،

 

هیچ وقت هیچ چیز و هیچ کس را بی جواب نگذار، مطمئن باش هر جوابی بدهی ،یک روزی ، یک جوری ، یک جایی به تو باز می گردد ...

هفت سین!

خانمــی با همســــــرش گفــت اینچنیـــــن :
 

کای وجــــــودت مــــایه ی فخـــــر زمیــــــن !
 

ای که هستـــی همســـری بس ایــــده آل !
 

خواهشــــی دارم .. مکُــــن قال و مقـــــال !
 

هفــــت سیـــــن تازه ای خواهــــــم ز تـــــو
 

غیـــــــر خرج عیـــــد و ...  غیــــر از رختِ نو
 

"سین" یک ، سیّاره ای ، نامــــش پـــــراید
 

تا برانـــــــــم مثـــــــل بـــــرق و مثــــــل باد
 

"سین" دوم ، سینــــه ریـــــزی پُر نگیـــــــن
 

تا پَــــرَد هــــوش از سر عمّـــــه شهیــــن !
 

"سین" سوم ، یک سفـــــر سوی فـــــرنگ
 

دیـــــــــدن نادیــــــــده هـــــــای رنـگ رنـگ 


"سین" چارم ، ساعتی شیـــــک و قشنگ
 

تا که گویـــــم هست سوغـــات فرنــــــگ !
 

"سین" پنجـم ، سمــــع دستـــورات مــن !
 

تا ببالــــــم مـــــن به خــود ، در انجمــــن !
 

....
آنگه ، آن بانـــــو ، کمـــــــی اندیشــــه کرد 


رندی و دوز و کلَـــــــــک را پیشــــــــه کرد !
 

گفــــــت با ناز و کرشمـــــه ، آن عیـــــال !! 


من دو  "سین" کم دارم ، ای نیکـو خصال !
 

....

گفت شویش : من کنــــــــــون یاری کنم
 

با عیال خویـــــــــش ، همکـــــاری کنم !!
 

"سین" ششم ، سنگ قبـــری بهر من !
 

تا ز من عبـــــــرت بگیرد مـــــــــرد و زن ! 


"سین" هفتم ، سوره ی الحمد خوان ... 


بعد مرگــــــم ، بَهر شــــوی بی زبان !!! 

 

من هم یک فمینیست هستم

متن زیر از خانم شیرین عبادی هست که تقدیم میکنم به تمام زنان ایرانی  

 

 

من یک فمینیست هستم 

از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان ، من یک فمینیست هستم.

اولین بارجرقه های فمینیسم من در سن کودکی زده شد وقتی دیدم که مادر بزرگم پسرهای فامیل را شومبول طلا خطاب می کند و آنها حق دارند با شورت دور حیاط بدوند ولی اگر من جوری بنشینم که دامنم درست نباشد همه بسیج می شوند تا دامن مرا روی پاهای کودکانه و بی خبرم بکشند و مدام گوشزد کنند که درست بنشین.

ذهن پنج ساله ی من نفهمید ( هنوز هم نمی فهمد) که چرا آن چیزی که وسط پای پسر عمه ام است باید با لفظ طلا آراسته شود و حتی گاهی با الفاظ ( شومبولتو بخورم) خورده شود ولی آن چه من دارم مایه‌ی شرمساری است و باید پوشانده شود.

ذهن پنج ساله ی من حتی وقتی ده ساله شد نفهمید که چرا آنها باید راحت ته کوچه دوچرخه سواری کنند و من با هزار مکافات ویواشکی رکاب بزنم و روپوش و روسری ام مدام توی چرخ گیر کند و زمین بخورم و همه به من بخندند.


او هرگز نفهمید چرا وقتی بالغ شدم و آن دو جوانه ی سرکش در سینه هایم رویید باید آن را زیر مقتعه ی چانه دار بلند و روپوش گشاد پنهان کنم و قوز کنم تا برجستگی های بدنم را از چشم ها بپوشانم.

ذهن من هرگز نفهمید چرا هرچه مربوط به زنانگی من است زشت و پنهانی و گناه آلود است و هرچه مربوط به مردانگی پسر هاست قابل افتخار و ستودنی و حتی به روایتی خوردنی است.

ذهن من هنوز پنج ساله است، نمی فهمد چرا به عنوان یک دختر ناقص و نیمه است؛ نمی فهمد چرا همه برایش دنبال شوهر می گردند فکر می کنند که بدون مرد کامل نیست. نمی فهمد چرا مادرش مدام می پرسد این پسره کیه که هر شب زنگ می زند؟ اگر دوستت داره باید بیاد خواستگاریت.

او انقدر بچه است که فقط برای پوز زنی مادرش به آن پسر میگوید بیا خواستگاریم والکی الکی زن مردی می شود که دوستش ندارد.
او حتی نمی فهمدچرا درخانواده ی آن مرد، مردها یک طرف مجلس عرق می خورند و بحث سیاسی می کنند و زنها طرف دیگر ظرف می شورند و مزخرف می بافند.

او نمی فهمد که چرا شوهرش التماس می‌کند که لطفا جلوی فامیل من سیگار نکش وقتی خودش می کشد. او نمی فهمد چرا سیگارکشیدن مرد درست است و سیگار کشیدن زن نا درست.

او نمی فهمد چرا وقتی مردش را نمی‌خواهد سالها باید دنبال طلاق بدود در حالیکه اگر مرد بود در یک هفته می توانست زنش را طلاق بدهد

ذهن من هنوز پنج ساله است. این ذهن پنج ساله دو برابر پسر های هم دوره اش زحمت کشیدتا دانشگاه برود ، آنها خرخون لقبش دادند.
...

ادامه مطلب ...

لازم است گاهی.....

لازم است گاهی از خانه بیرون بیایی و خوب فکر کنی ببینی باز هم می‌خواهی به آن خانه برگردی یا نه؟ 


لازم است گاهی از مسجد، کلیسا  بیرون بیایی و ببینی پشت سر اعتقادت چه می بینی ترس یا حقیقت؟ 
  

لازم است گاهی از ساختمان اداره بیرون بیایی، فکر کنی که چه‌قدر شبیه آرزوهای نوجوانیت است؟   

لازم است گاهی درختی، گلی را آب بدهی، حیوانی را نوازش کنی، غذا بدهی ببینی هنوز از طبیعت چیزی در وجودت هست یا نه؟  

 

لازم است گاهی پای کامپیوترت نباشی، گوگل و ایمیل و فلان را بی‌خیال شوی، با خانواده ات دور هم بنشینید ، یا گوش به درد دل رفیقت بدهی و ببینی زندگی فقط همین آهن‌پاره‌ی برقی است یا نه؟   

لازم است گاهی بخشی از حقوقت را بدهی به یک انسان محتاج تا ببینی در تقسیم عشق در نهایت تو برنده ای یا بازنده؟   

لازم است گاهی عیسی باشی، ایوب باشی، انسان باشی ببینی می‌شود یا نه؟ 

  

و بالاخره لازمست گاهی از خود بیرون آمده و از فاصله ای دورتر به خودت بنگری و از خود بپرسی که سالها سپری شد تا آن شوم که اکنون هستم آیا ارزشش را داشت؟

 

معنی اسم هایی که روی فرزندانمان میگذاریم !!!!!!!!!!!!!

 

تا به حال به معنی اسم های عربی که ما ایرانی ها روی فرزندانمان میگذاریم اندیشیده اید؟؟؟ خوب است که قبل از انتخاب اسم..معنی آنرا بفهمیم.
طبق آمار ثبت احوال ایران سالانه هزاران کودک غلامرضا- غلام عباس- غلامحسن -غلامعلی و غلامحسین نامیده میشوند.


هرگز یک عرب را نمی بینید که اورا غلام بنامند!  اعراب معنی غلام را میدانند. غلام از ریشه غلم می آید که به معنای بهره وری جنسی است! و غلام به پسربچه هایی می گفتند که اعراب از آنها استفاده جنسی می نموده اند! بغلط به ما گفته بودند که غلام یعنی نوکر. درصورتیکه درزبان عربی نوکر را خادم میگویند! غلام وکنیز همطرازند!! از کنیزان و غلام بچه ها بهره جنسی می برده اند !! 

نامهای دیگری چون کلبعلی، کلبحسین و غیره نیز رایج است- کلب یعنی سگ و کلب علی یعنی سگ علی و سگ حسین و غیره

 معنی برخی دیگر از اسامی عربی: 
 

بیشتر این لغت ها را در واژه نامه دهخدا دیدم و معنی آنها درست بود اگر شما هم شک دارین میتونید برین واژه نامه ببینین

 کلثوم:  زن خیکی
خدیجه:
 
سقط جنین شتر 
بتول: زن دوشیزه که از مردان رغبت و حاجت خود بریده باشد
رقیه:  بندگی کردن و غلامی نمودنعذرا:زنی که همیشه باکره بماند
جعفر: جوی کوچکذبیح: چارپایی که گلویش را ببرند.  گلو بریده .
عثمان: بچه مار .
 صغری:حقیر
 اصغر نیز از همین خانواده و ازریشه صغرا است، به معنای کوچکتر!

مقایسه کنید با معنی اسمهای ایرانی 

منوچهر : کسی که چهره بهشتی دارد
دلارام : مایه آرامش دل
بهرام : پیروز
سهیلا: نورانی ترین ستاره
بهروز : خوشبخت
پروین :ستارگان درخشان
پوران : یادگار
روشن: نور
نوشا : گوارا و شیرین
مرجان : جان من - گلی دریایی
مینو : بهشت
رکسان : روشن
پریسا : همچون پری

خاطره پسرونه

نمیدونم چرا این دختر عادت داره فقط موقعی که راه میره حرف بزنه. تا حالا چند بار بهش تذکر دادم سر جاش بشینه اما همین که میخواد به سئوالم جواب بده بلند میشه و راه میافته. درست مثل هلیکوپتر اسباب بازی که وقتی رو زمین هلش بدی ملخش میچرخه!

 هقده سالشه. پلیس امنیت اخلاقی اونو فرستاده. ولی بدون مامور. میگه با دو نفر از دوستاش (پسر) به یه خونه ویلایی رفته بودن.

ــ چی شد که گرفتنتون؟

ــ اون یکی دوست پسرم لومون داد!

ــ ماشالا! چند تا شدن بالاخره؟

ــ به اون یکی گفته بودم که دیگه دوستش ندارم.

ــ این دو نفرو تازه پیدا کرده بودی؟

ــ نه از قبل میشناختم.

ــ از کاری که کردی پشیمونی؟

ــ من که کار بدی نکردم!

ــ خونواده میدونستن شما اونجایی؟

ــ  واسشون فرقی نمیکنه!

حرکات و رفتار دختر داره مشکوک میزنه. میترسم باعث درد سرم بشه...

ادامه مطلب ...

تو و مردم

 

مردم اغلب بی انصاف، بی منطق و خود محورند ولی آنان را ببخش

اگرمهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند ولی مهربان باش

اگر موفق باشی دوستان دروغین و دشمنان حقیقی خواهی یافت ولی موفق باش

اگر شریف و درستکار باشی فریبت می دهند ولی شریف و درستکار باش

آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند ولی سازنده باش

اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند ولی شادمان باش

نیکی های درونت را فراموش می کنند ولی نیکوکار باش

بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد

 

و در نهایت می بینی هر آنچه هست همواره میان "تو و خداوند" است نه میان تو و مردم

                                                             دکتر علی شریعتی

 

 

عزل همه وزرا، هریک در دفتر کار خود!

 آقای احمدی ن‍ژاد در واکنش به انتقادات گسترده نسبت به عزل وزیر خارجه در حالی که در حین مذاکره با مقامات سنگالی بوده ،‌ با تاکید بر این که زیاد به این مساله پرداخته نشود ،‌ گفته:‌ دفتر کار وزیر خارجه، ‌جاده و هواپیماست و بنابراین کارمن مشکلی نداشته.

ضمن تشکر از روشنگری های رئیس جمهور محبوب ،‌ پیش بینی می شود وزیران زیر هم در دفاتر کارشان به شرح زیر برکنار شوند:


وزیر ارتباطات: داخل کیوسک تلفن عمومی بندر لنگه

وزیر کشاورزی: مزرعه خیار اطراف شهر ری

وزیر راه و ترابری: برکنار نمی شود ،‌ چون جاده ها قبلاً‌ دفتر متکی اعلام شده و خودش هم برکنار شده!

وزیر رفاه: در حالی که در سواحل زیبای جزیره مرجانی کیش و در رفاه کامل ،‌مشغول آفتاب گرفتن است

وزیر صنایع و معادن: در اعماق معدن زغال سنگ کرمان

وزیر علوم، تحقیقات و فناوری:‌ مطمئن باشید ایشان برکنار نمی شود!

وزیر آموزش و پرورش: کلاس دوم ب دبستان دولتی شهید مطهری

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی:‌ باجه بلیت فروشی سینما آزادی

وزیر کار و امور اجتماعی : به عنوان پیشرو در صنعت دورکاری ،‌ در یک جای دور (الله اعلم!)

وزیر کشور: ‌این یکی خیلی بدشانس تر از بقیه است ،‌ کل کشور دفتر کارش هست و هیچ جا امنیت شغلی ندارد طفلک!

وزیر تعاون: ‌داخل شرکت تعاونی مصرف کارکنان شهرداری ارومیه

وزیر مسکن: هر وقت به خانه می رود ،‌ تن و بدنش می لرزد که نکند آیفون را بزنند و حکم عزل بیاورند

وزیر نفت: بالای دکل نفتی در خلیج همیشه فارس

وزیر بهداشت : داخل درمانگاه عمومی سر مجیدیه تهران

وزیر بازرگانی: در هر سوپر مارکتی امکانش هست ؛‌ به ایشان توصیه می شود خریدهایشان تلفنی باشد

وزیر دادگستری: زندان رجایی شهرکرج

وزیر دفاع :‌ در میدان تیر

وزیر نیرو : قاعدتاً ایشان هنگام خاموش کردن لامپ اضافی دچار برق گرفتگی خواهند شد

مشایی:‌ زبونتو گاز بگیر! مگه مشایی هم برکنار می شه؟!



 

فقر چیه؟

بر خلاف اکثر ایرانی ها که می گن فقر اقتصادی فقر فرهنگی میاره، این فقر فرهنگیه که فقر اقتصادی میاره. یه بار یک مستند در بی بی سی درباره هند میدیدم، و یکی از مسئولان هند می گفت که فقر بزرگترین آلاینده است، و البته منظور او هم از فقر چیزی بیش از حقوق آخر ماه بود 

                                       

فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت؛

 فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛

 فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛

 فقر اینه که بچه ات تا حالا یک هتل ۵ ستاره رو تجربه نکرده باشه و تو هر سال محرم حسینیه راه بندازی؛

 فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانوم و زن صیغه ای پسر وسطیش رو از حفظ باشی اما ماجرای مبارزات بابک خرمدین رو ندونی؛

 فقر اینه که از بابک و افشین و سیاوش و مولوی و رودکی و خیام چیزی جز اسم ندونی اما ماجراهای آنجلینا جولی و براد پیت و سیر تحولی بریتنی اسپرز رو پیگیری کنی؛

 فقر اینه که وقتی با زنت........

ادامه مطلب ...

خبر بد

داستان زیر را آرت بو خوالد طنز نویس پر آوازه آمریکایی در تایید اینکه نباید اخبار ناگوار را به یکباره به شنونده گفت تعریف می کند:

مرد ثروتمندی مباشر خود را برای سرکشی اوضاع فرستاده بود. پس از مراجعه پرسید:

- جرج از خانه چه خبر؟
- خبر خوشی ندارم قربان سگ شما مرد.
- سگ بیچاره! پس او مرد. چه چیز باعث مرگ او شد؟
- پرخوری قربان.
- پرخوری؟ مگر چه غذایی به او دادید که تا این اندازه دوست داشت؟
- گوشت اسب قربان و همین باعث مرگش شد.
- این همه گوشت اسب از کجا آوردید؟
- همه اسب های پدرتان مردند قربان.
- چه گفتی؟ همه آنها مردند؟
- بله قربان. همه آنها از کار زیادی مردند.
- برای چه این قدر کار کردند؟
- برای اینکه آب بیاورند قربان!
- گفتی آب؟ آب برای چه؟
- برای اینکه آتش را خاموش کنند قربان.
- کدام آتش را؟
- آه قربان! خانه پدر شما سوخت و خاکستر شد.
- پس خانه پدرم سوخت؟ علت آتش سوزی چه بود؟
- فکر می کنم که شعله شمع باعث این کار شد قربان!
- گفتی شمع؟ کدام شمع؟
- شمع هایی که برای تشیع جنازه مادرتان استفاده شد قربان!
- مادرم هم مرد؟
- بله قربان. زن بیچاره پس از وقوع آن حادثه سرش را زمین گذاشت ودیگر بلند نشد قربان.
- کدام حادثه؟
- حادثه مرگ پدرتان قربان!
- پدرم هم مرد؟
- بله قربان… مرد بیچاره همین که آن خبر را شنید زندگی را بدرود گفت.
- کدام خبر را؟
- خبرهای بدی قربان. بانک شما ورشکست شد. اعتبار شما از بین رفت وحالا بیش از یک سنت در این دنیا ارزش ندارید. من جسارت کردم قربان. خواستم خبرها راهر چه زودتر به شما اطلاع بدهم قربان.