-
آواز عاشقانه
23 - مردادماه - 1387 09:26
آواز عاشقانه من در گلو شکست حق با سکوت بود صدا در گلو شکست دیگر دلم هوای سرودن نمیکند تنها بهانه من در گلو شکست
-
دشمن یا دوست مشترک؟
21 - مردادماه - 1387 10:34
مارها قورباغه ها را می خوردند و قورباغه ها غمگین بودند قورباغه ها به لک لک ها شکایت کردند لک لک ها مارها را خوردند و قورباغه ها شادمان شدند لک لک ها گرسنه ماندند و شروع کردند به خوردن قورباغه ها قورباغه ها دچار اختلاف دیدگاه شدند عده ای از آنها با لک لک ها کنار آمدند و عده ای دیگر خواهان باز گشت مارها شدند مارها باز...
-
برای اثبات دوستی هنوز دیر نشده
13 - مردادماه - 1387 08:59
جنگ جهانی اول مثل بیماری وحشتناکی ، تمام دنیا رو گرفته بود یکی از سربازان به محض این که دید دوست تمام دوران زندگی اش در باتلاق افتاده و در حال دست و پنجه نرم کردن با مرگ است از مافوقش اجازه خواست تا برای نجات دوستش برود و او را از باتلاق خارج کند . مافوق به سرباز گفت : اگر بخواهی می توانی بروی ، اما هیچ فکر کردی این...
-
سیاست های رسانه های آمریکایی
8 - مردادماه - 1387 09:55
چندی پیش جوکی به زبان انگلیسی در دنیای نت زاده شد ! که نکات ارزشمندی را در خصوص سیاست های رسانه های آمریکایی در بر داشت . ترجمه فارسی جک به شکل زیر است : مردی دارد در پارک مرکزی شهر نیویورک قدم میزند که ناگهان میبیند سگی به دختر بچه ای حمله کرده است. مرد به طرف آنها می دود و با سگ درگیر می شود .. سرانجام سگ را می کشد...
-
پدر عزیزم روزت مبارک
25 - تیرماه - 1387 16:39
آنقدر مهر بانی پدر که هرگز نمیتوانم اندازه اش را بگویم آنقدر صبورو مقاومی پدر که کوه در مقابلت هیچ است همه چیزم از توست دوستت دارم روزت مبارک
-
نادر ابراهیمی
25 - تیرماه - 1387 10:12
چهل روز مثل برق و باد گذشت بین من و دنیا شیشهای است! نوشتن راهی است برای گذر از این شیشه بیآنکه بشکند. یک روز عاقبت قلبات را خواهم شکست. یک روز عاقبت نه با سفری بلند بل آخرین سفر مرگ ... .» چهل نامه به همسرم (نادر ابراهیمی) *** مگذار که عشق ،به عادت ِدوست داشتن تبدیل شود! مگذار که حتی آب دادن ِ گلهای باغچه ،به عادت...
-
افرادی که شما را تحقیر می کنند
25 - تیرماه - 1387 09:38
نگاهی اجمالی به شیوه های برخورد با افرادی که شما را تحقیر می کنند زمانیکه در معاشرت با افرادی قرار می گیرید که شما را خوار می کنند، به یاد داشته باشید: 1- با تحقیر کردن متقابل، کارشان را تلافی نکنید. 2- طرز برخوردشان چیزهای زیادی در مورد آنها به شما می گوید، به راحتی می توانید درک کنید که دلیل همه این کارها، خشم و...
-
ok چیست و از کجا آمده؟
22 - تیرماه - 1387 09:00
در آمریکا در انبار کالایی، کارگر بی سوادی کار می کرد. او موظف بود تعداد کالای داخل هر گونی را شمارش کرده و درصورت صحیح بودن مقدار آن، روی گونی بنویسد * All Correct * و چون این کاگر بی سواد بود و طرز نوشتن این کلمه را بلد نبود با استفاده از صدای اول کلمه ها، علامتی روی گونی ها می گذاشت به این صورت که به جای* All * از *...
-
عاشقی جرم قشنگیست
19 - تیرماه - 1387 09:26
امروز تو ایمیلم شعری برام فرستادن که حسابی ازش لذت بردم و خواستم شما هم ازش بی بهره نباشید .............................................................. ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم به تو آری ، به تو یعنی به همان منظر دور به همان سایه ، همان وهم ، همان تصویری به همان زل زدن از فاصله دور به هم به تبسم ، به تکلم ،...
-
زن و شوهر
11 - تیرماه - 1387 10:34
روزی زن و شوهری پیش دکتر زایمان آمدند به دلیل بچه دار نشدن. دکتر پرسید عیب از کدامتان است ؟ جواب دادند نمی دانیم! دکتر پرسید چرا؟ گفتند چون ما از ابتدای ازدواج با هم قهر بودیم و در دو اتاق جدا می خوابیدیم ! دکتر گفت : اگر می خواهید بچه دار شوید باید با هم آشتی کنید و در یک اتاق بخوابید . !!!!!!! زن و شوهر گفتند : ما...
-
سنجش عملکرد
8 - تیرماه - 1387 10:57
پسر کوچکی وارد داروخانه شد، کارتن جوش شیرنی را به سمت تلفن هل داد. بر روی کارتن رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره ای هفت رقمی . مسئول دارو خانه متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش داد . پسرک پرسید،" خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن ها را به من بسپارید؟" زن پاسخ داد، کسی هست که این کار را...
-
آزمایش یک واکسن جدید
5 - تیرماه - 1387 09:38
سازمان بهداشت جهانی برای آزمایش یک واکسن خطرناک وجدید احتیاج یه داوطلب داشت. از میان مراجعین فقط سه نفرواجد شرایط اعلام شدند : یک آلمانی، یک فرانسوی و یک ایرانی قرار شد با تک تک آنان مصاحبه شود برای انتخاب نهایی مصاحبه کننده از آلمانی پرسید: برای این کار چقدر پول میخواهید؟ او گفت من صد هزار دلار، این را میدهم به زنم...
-
فرصت
4 - تیرماه - 1387 12:22
مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می کنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد. مرد قبول کرد. در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد . باور کردنی نبود بزرگترین و خشمگین ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود. گاو با سم...
-
معادلات ساده
3 - تیرماه - 1387 13:07
معادله اول: انسان = خوردن + خوابیدن + کار کردن + لذت بردن الاغ = خوردن + خوابیدن بنابراین: انسان = الاغ + خوردن + لذت بردن یا: انسان – لذت بردن = الاغ + کار کردن که بدین مفهوم است که انسانی که لذت نمی برد معادل الاغی است که کار می کند معادله دوم: مرد = خوردن + خوابیدن + پول درآوردن الاغ = خوردن + خوابیدن بنابراین: مرد...
-
مادر روزت مبارک
3 - تیرماه - 1387 08:58
تقدیم به تمام مادر ها آبروی اهل دل از خاک پای مادر است هرچه دارد این جماعت از دعای مادر است آن بهشتی را که قرآن میکند توصیف آن صاحب قرآن بگفتا زیر پای مادر است
-
مردم شهر
27 - خردادماه - 1387 08:59
مسافری نزدیک شهر بزرگی از زنی که کنار جاده نشسته بود پرسید: مردم این شهر چگونه اند؟ زن گفت: مردم شهری که از آن آمده ای چگونه بودند؟ مسافر پاسخ داد: بسیار بد، غیر قابل اعتماد و از هر نظر نفرت انگیز . زن گفت: مردم این شهر نیز چنین اند . هنوز مسافر اول نرفته بود که مسافر دیگری از همان شهر رسید و راجع به مردم آن شهر سوال...
-
جای مناسب برای کارمند جدید
21 - خردادماه - 1387 16:29
چگونه جای مناسب برای کارمند جدید را تشخیص دهیم: 1. 400 آجر را در اتاقی بسته بگذار. 2. کارمندان جدید را به اتاق وارد نموده و در را ببند. 3- آنها را ترک کن و بعد از 6 ساعت برگرد. سپس موقعیتها را تجزیه تحلیل کن: < < < 1: اگر آنها آجرها را دارند می شمرند آنها را بخش حسابداری بگذار. 2: اگر آنها برای بار دوم دارند...
-
بیاموزیم
11 - خردادماه - 1387 12:11
1 -با احمق بحث نکنم و بگذاریم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند . 2-با وقیح جدل نکنیم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روح ما را تباه میکند. 3-از حسود دوری کنیم چون اگر دنیا را هم به او تقدیم کنیم باز از زندان تنگ حسادت بیرون نمی آید. 4-تنهایی را به بودن در جمعی که ما را از خودمان جدا می کند، ترجیح دهیم. 5-از...
-
غزل برای تو
8 - خردادماه - 1387 13:12
اصلا چرا دروغ!همین پیش پای تو گفتم که یک غزل بنویسم برای تو احساس میکنم که کمی پیرتر شدم احساس میکنم که شدم مبتلای تو برگرد و هر چقدر دلت خواست بد بگو دل میدهم دوباره به طعم صدای تو ...
-
شکلات مسهل
4 - خردادماه - 1387 09:22
نزدیکیهای ساعت 9 بود که تقریبا همه اعضای گمرک خرمشهر برای بازکردن و تفتیش چند صندوق چوبی بزرگ خوش ظاهر که از آمریکا آمده بود گرد یکدیگر جمع شدند. پیشخدمتها با تیشه و تبر به کندن میخ و تختههای روی جعبه مشغول شدند و پس از آنکه پوشال روی صندوقها را پس زدند بوی خوشی برخاست که همه مطمئن شدند صندوقها محتوی شکلات میباشند...
-
دلم تنگ نشده
31 - اردیبهشتماه - 1387 12:02
نه ، دلم تنگ نشده واسه ی دیدن تو واسه بوی گل یاس واسه عطر تن تو نه ، دلم تنگ نشده واسه بوسیدن تو برای وسوسه ی چشمای روشن تو چرا دلتنگ تو باشم چرا عکستو ببوسم چرا تو خلوت شبهام چشم براه تو بدوزم چرا یاد تو بمونم تویی که نموندی پیشم می دونم تا آخر عمر نه دیگه ، عاشق نمیشم یه روز ابری و سرد رفتی ازتو زندگیم به تو گفتم...
-
الکساندر فلمینگ
28 - اردیبهشتماه - 1387 11:32
کشاورز فقیر اسکاتلندی بود و فلمینگ نام داشت. یک روز، در حالی که به دنبال امرار معاش خانواده اش بود، از باتلاقی در آن نزدیکی صدای درخواست کمک را شنید، وسایلش را بر روی زمین انداخت و به سمت باتلاق دوید... پسری وحشت زده که تا کمر در باتلاق فرو رفته بود، فریاد می زد و تلاش می کرد تا خودش را آزاد کند . فارمر فلمینگ او را...
-
دستمال کاغذی
18 - اردیبهشتماه - 1387 10:34
دستمال کاغذی به اشک گفت: قطره قطرهات طلاست یک کم از طلای خود حراج میکنی؟ عاشقم "با من ازدواج میکنی؟ اشک گفت: ازدواج اشک و دستمالِ کاغذی! تو چقدر سادهای خوش خیال کاغذی! توی ازدواج ما، تو مچاله میشوی چرک میشوی و تکهای زباله میشوی پس برو و بیخیال باش عاشقی کجاست! تو فقط دستمال باش! دستمال کاغذی، دلش شکست گوشهای...
-
قلب جغد پیر شکست
18 - اردیبهشتماه - 1387 10:22
جغدی روی کنگره های قدیمی دنیا نشسته بود. زندگی را تماشا میکرد. رفتن و ردپای آن را. و آدمهایی را می دید که به سنگ و ستون، به در و دیوار دل می بندند. جغد اما می دانست که سنگ ها ترک می خورند، ستون ها فرو می ریزند، درها می شکنند و دیوارها خراب می شوند. او بارها و بارها تاجهای شکسته، غرورهای تکه پاره شده را لابلای خاکروبه...
-
تصمیمات خدا
14 - اردیبهشتماه - 1387 09:24
شهسواری به دوستش گفت: بیا به کوهی که خدا آنجا زندگی می کند برویم.میخواهم ثابت کنم که اوفقط بلد است به ما دستور بدهد، وهیچ کاری برای خلاص کردن ما از زیر بار مشقات نمی کند . دیگری گفت: موافقم .اما من برای ثابت کردن ایمانم می آیم . وقتی به قله رسید ند ،شب شده بود. در تاریکی صدایی شنیدند:سنگهای اطرافتان را بار اسبانتان...
-
ادعا
11 - اردیبهشتماه - 1387 08:49
یه مرد 80 ساله میره برای چک آپ دکتر ازش در مورد وضعیت فعلیش می پرسه و پیرمرد با غرور جواب میده هیچوقت به این خوبی نبودم تازگیا با یه دختر 25 ساله ازدواج کردم و حالا باردار شده و کم کم داره موقع زایمانش میرسه نظرت چیه دکتر؟! دکتر چند لحظه فکر میکنه و میگه: خب بذار یه داستان برات تعریف کنم من یه نفر رو می شناسم که...
-
مراقب باشید خیلی دیر نشه
7 - اردیبهشتماه - 1387 12:08
کلاس دهم وقتی سر کلاس زبان نشستم .. به بهترین دوسـتم و موهای بلند و ابریشمینش چشم دوخ ت م و آرزو کــردم که کاش مال من بود ..ولی اون هیچ توجهی به من نداشت و میدونستم که احساسی به من نداره . .بعد از کلاس اون به طرف من اومد و ازم جزوه هایی رو که دیروز گم کرده بود و نداشت درخواست کرد من جزوه هارو بهش دادم و اون ازم تشکر...
-
به یاد استاد
1 - اردیبهشتماه - 1387 16:33
از اونجا که ارادت خاصی به استاد شهریار دارم و شعر حالا چرای استاد را بسیار دوست میدارم لینک این شعر رو گذاشتم تا از خواندنش لذت ببرید. http://www.farhangsara.com/fshahriar_chera.htm
-
مرگ همکار
27 - فروردینماه - 1387 14:58
یکروز وقتى کارمندان به اداره رسیدند، اطلاعیه بزرگى را در تابلوى اعلانات دیدند که روى آن نوشته شده بود: «دیروز فردى که مانع پیشرفت شما در این اداره بود درگذشت. شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت ١٠ در سالن اجتماعات برگزار مىشود دعوت مىکنیم.» در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکى از همکارانشان ناراحت مىشدند...
-
راه بهشت
24 - فروردینماه - 1387 08:21
مردی با اسب و سگش در جادهای راه میرفتند. هنگام عبوراز کنار درخت عظیمی، صاعقهای فرود آمد و آنها را کشت. اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. گاهی مدتها طول میکشد تامردهها به شرایط جدید خودشان پی ببرند ! پیاده روی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق می ریختند و...