دوباره بارش باران مرا به آتش زد
غروب شوم خیابان مرا به آتش زد
دوباره در غزلم واژه ها به خون غلطید
و دار تازه میدان مرا به آتش زد
دو رد پای غریبه به کوچه پیچیدند
سکوت مبهم دالان مرا به آتش زد
و از شبی که دلم را به نای نی دادم
نسیم سرد زمستان مرا به آتش زد
گدازه های دلم را به عشق می بخشم
چرا که غربت انسان مرا به آتش زد
ح.م.خوانساری
به یاری یزدان
با درود
از پیش جشن مهرکان بر شما خجسته باد.
باشد که در تارنمای خود از مناسبتهای انیرانی استفاده ننمایید.
شاد باشید و پیروز.